اسماء الحسنی



هر چه از بسم الله گوییم کم شمار

دل ز نام بی شمار یار می گیرد قرار

بسم الله:


سرآغاز همه ی کتاب های آسمانی

سرلوحه گفتار و رفتار همه پیامبران

مایه مبارک شدن و برکت یافتن امور

آرم و نشانه مسلمانی و رنگ الهی دادن به کارها

آیه ای مستقل در همه سوره ها

تاج سوره های قرآن

رمز دوام و ماندگاری کارها

رمز توکل و عشق به خداوند

رمز برون رفت از تکبر و خودخواهی

گام نخست در مسیر بندگی و عبودیت

مایه فرار ابلیس و دست پروردگان او و عدم تاثیرگذاری شیطان

عامل ارزش یافتن امور

موجب انگیزه الهی در انجام کارها

در روایاتی به نیکو نوشتن آن توصیه شده است

بسم الله شامل و برخوردار از اسم اعظم الهی(کلمه جلاله الله در برگیرنده همه اسماء و صفات جمال)


*****

منبع: تفسیر نور حجت الاسلام محسن قرائتی-تفسیر نمونه آیت الله مکارم-تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی


=======

دعوت به همراهی


کانال قرآنی رحیق مختوم  در پیام رسان ایتا با مباحث معرفتی قرآن شامل تفسیر متنی،صوتی،تصویری- علوم قرآنی-


شگفتی های قرآن و. دوستان ارجمند را به عضویت دعوت می کند.


لینک کانال:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

شماره دیتای مدیر کانال: 09218305249



هر چه از بسم الله گوییم کم شمار

دل ز نام بی شمار یار می گیرد قرار

بسم الله:


سرآغاز همه ی کتاب های آسمانی

سرلوحه گفتار و رفتار همه پیامبران

مایه مبارک شدن و برکت یافتن امور

آرم و نشانه مسلمانی و رنگ الهی دادن به کارها

آیه ای مستقل در همه سوره ها

تاج سوره های قرآن

رمز دوام و ماندگاری کارها

رمز توکل و عشق به خداوند

رمز برون رفت از تکبر و خودخواهی

گام نخست در مسیر بندگی و عبودیت

مایه فرار ابلیس و دست پروردگان او و عدم تاثیرگذاری شیطان

عامل ارزش یافتن امور

موجب انگیزه الهی در انجام کارها

در روایاتی به نیکو نوشتن آن توصیه شده است

بسم الله شامل و برخوردار از اسم اعظم الهی(کلمه جلاله الله در برگیرنده همه اسماء و صفات جمال)


*****

منبع: تفسیر نور حجت الاسلام محسن قرائتی-تفسیر نمونه آیت الله مکارم-تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی


=======

دعوت به همراهی


کانال قرآنی رحیق مختوم  در پیام رسان ایتا با مباحث معرفتی قرآن شامل تفسیر متنی،صوتی،تصویری- علوم قرآنی-


شگفتی های قرآن و. دوستان ارجمند را به عضویت دعوت می کند.


لینک کانال:

https://eitaa.com/rahighemakhtoom

شماره دیتای مدیر کانال: 09218305249



نکته هایی در باره آیه :"بسم الله الرحمن الرحیم"


-         "بِسم"بِ+اسم ،کارم را با نام خدا آغاز می کنم نه به نام چیز دیگری و نه به فرمان دل یا کسِ دیگری

-         اسم دارای دو ریشه ،از سُمُوّ به معنای برتری و عُلُو و یا از ریشه وَسَمَ به معنای علامت و نشانه

-         الله: اسم خاص (علم)از اِلاه بر وزن فِعال مصدری است به معنای مفعول یعنی "مالوه"به معنای معبود 

و یا از اَلَهَ به معنای واله و حیرت.

-         الرحمن: بر وزن فَعلان ساختار مبالغه دارد به معنای مهر و رحمت بسیار

-         الرحیم:بر وزن فعیل ساختار صفت مُشبِهه دارد و بیانگر دوام و ثبوت دارد به معنای مهر و رحمت همیشگی

 و ثابت

-         بسم الله :

1- یا سخن خداوند برای آموزش مردم است که چگونه کارهای خود راآغاز کنند. 

2- یا خداوند خود گوینده بسم الله باشد بدین معنا که قرآن مظهر اسم"الله"است.

-         قرآن کتابی آغاز شده با نام الله همراه با اعلام مهرورزی و رحمت بر بندگان به صورت عام

(قرآن کتاب مهر و رحمت)

-         وم شروع کارها با نام خدا و گفتن بسم الله(قرآن کتاب هدایت است و هادی به رهروان القا می کند 

که کارهای تان را به اسم "الله"آغاز کنید. -آغازتوحیدی امور-)

-         خداوند دارای رحمتی گسترده ومداوم (رحمن،رحیم)

-         موجودات هستی بهره مند از رحمت بی کران خداوند-رحمن-

-         مهربان بودن خداوند به بندگان خود به طور عموم و بی قید و شرط رحمن-

-         دلیل پشت سر هم آمدن رحمان و رحیم با این که هر دو حکایت از رحمت دارند چیست؟ 

رحمانیت در ارتباط با همه مخلوقات ،لیکن توصیف رحیمیت که از آن به مهر ویژه یاد می شود تنها در باره انسان

 و دیگر موجودات مکلف است.(دیدگاههای دیگری نیز وجود دارد)

-         چون خداوند رحمان و رحیم است کارها را با یاد و نام او آغاز کنید

-         انجام امور با نام "الله"مایه جلب و ریزش رحمت خداوند و به کمال رسیدن امور است.

-         قرآن جلوه ای از مهر عمومی و محبت ویژه خداوند(قرآن-هدایت- رحمت)

-         زیر ساخت بنیان هستی رحمت است



 

در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم

سوال:آیا بسم الله الرحمن الرحیم همراه با هر سوره نازل شده است یعنی آیه ای مستقل محسوب می شود یا به صورت جداگانه نازل شده و خداوند یا پیامبر دستور داده است در اول سوره ها قرار داده شود و در واقع جزء آیه نمی باشد ؟اثرو فایده دانستن این سوال چیست؟


علمای شیعه بسم الله الرحمن الرحیم را یکی از آیات سوره و جزء آن به حساب می آورند لذا لازم است در نماز ابتدا سوره را در نظر گرفت و بسم الله را به نیت همان سوره خواند و اگر در اثنای خواندن سوره تغییر آن لازم شد مجددا از بسم الله الرحمن الرحیم شروع کند.


اما بنا بر نظر برخی از علمای اهل سنت بسم الله» جزء سوره نیست و برای جلوگیری از اختلاف شماره آیات قرآن های چاپ مسلمانان، شیعیان هم بر همان اساس شماره بندی کرده اند. البته برخی قرآن های چاپ ایران در گذشته یک آیه با قرآن های چاپ موجود تفاوت داشت به دلیل آن که بسم الله را به عنوان یک آیه به شمار می آوردند.

 

در میان دانشمندان و علمای شیعه اختلافی در این مساله نیست که بسم الله جزء همه سوره های قرآن است و اصولا ثبت بسم الله در متن قرآن مجید در آغاز همه سوره ها خود گواه زنده این امر است زیرا در متن قرآن چیزی اضافه نشده است و ذکر بسم الله در آغاز سوره ها از زمان پیامبر (ص)تا کنون معمول بوده است . حتی اکثریت قاطع اهل سنت نیز بسم الله را جزء سوره می دانند .

 دارقطنی از علمای اهل سنت به سند صحیح از علی ع- نقل می کند که مردی از آن حضرت پرسید : السبع المثانی چیست ؟ فرمود : سوره حمد است . عرض کرد : سوره حمد شش آیه است . فرمود : بسم الله الرحمن الرحیم نیز آیه ای از آن است .


معاویه بن عمار از یاران حضرت صادق ع- می گوید : از امام پرسیدم : هنگامی که به نماز می ایستم بسم الله را در آغاز حمد بخوانم ؟ فرمود : بله ، باز پرسیدم : هنگامی که حمد تمام شد و سوره ای بعد از آن می خوانم بسم الله را با آن بخوانم ؟ باز فرمود : بله .


بیهقی محدث مشهور اهل سنت با سند صحیح از ابن عباس جنین نقل می کند : استرق الشیطان من الناس اعظم آیه من القرآن بسم الله الرحمن الرحیم ؛ شیطان بزرگ ترین آیه قرآن یعنی بسم الله الرحمن الرحیم را از مردم ید ( اشاره به این که در آغاز سوره ها آن را نمی خوانند . ) . گذشته از این سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن ، بسم الله را در آغاز هر سوره ای می خواندند و به نقل متواتر نیز ثابت شده که پیامبر ص- آن را نیز تلاوت می کرد و چگونه ممکن است چیزی جزء قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان هواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت کنند .

اما این که بعضی احتمال داده اند که بسم الله آیه مستقلی باشد که جزء قرآن است ولی جزء سوره ها نیست احتمال بسیار سست و ضعیفی است زیرا مفهوم و محتوای بسم الله نشان می دهد که برای آغاز و ابتدای کاری است نه این که خود یک مفهوم و معنای جدا و مستقل داشته باشد . در حقیقت این جمود و تعصب شدید است که ما بخواهیم برای ایستادن بر روی حرف خود هر احتمالی را مطرح کنیم و آیه ای همچون بسم الله را که مضمونش فریاد می زند سر آغازی است برای بحث های بعد از آن ، آیه مستقل و بریده از ما قبل بپنداریم .


 تنها ایراد قابل ملاحظه ای که مخالفان در این رابطه دارند این است که می گویند در شمارش آیات سوره های قرآن ( به جز سوره حمد ) معمولابسم الله را یک آیه حساب نمی کنند بلکه آیه بعد از آن را اولین آیه قرار می دهند . پاسخ این سوال را فخر رازی از علمای اهل سنت به روشنی داده است و می گوید : هیچ مانعی ندارد که بسم الله در سوره حمد به تنهائی یک آیه باشد و در سوره های دیگر قرآن جزئی از آیه اول باشد . بنا بر این مثلا در سوره کوثر بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر همه یک آیه محسوب می شود . به هر حال مساله آن قدر روشن است که می گویند یک روز معاویه در دوران حکومتش در نماز جماعت بسم الله را نگفت ، بعد از نماز جمعی از مهاجرین و انصار فریاد زدند :

اسرقت ام نسیت ؟ آیا بسم الله را یدی یا فراموش کردی ؟

( ر. ک : تفسیر نمونه ، ج 1 ، ص 17 )



تفسیر نگاشت سوره حمد آیه 1


بسم الله الرحمن الرحیم


بر خلاف نوشتارهای مرسوم در کتب تفسیری ،نخست می خواهم برای شناسایی آیه بی بدیل قرآن یعنی " بسم الله الرحمن الرحیم "سراغ اشعار شاعران ودل پاره های ادبی عرفانی بروم. شاید به این نوع نگاه کمتر توجه کرده باشیم.


بسم الله الرحمن الرحیم

هست کلید در گنج حکیم

***

باب دل را هست مفتاحی عظیم

اوست بسم الله الرحمن الرحیم

***

تو در کشتی فکن خود را مپای از بهر تسبیحی 

که خود روح القدس گوید به بسم الله مجریها 

***

مده به خاطر نازک ملالت از من زود 

که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله 
***

اگر نه مدّ بسم الله بودی تاج عنوان ها 

نگشتی تا قیامت نوخط شیرازه دیوان ها

***

عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم

هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم

***

زیر لب با یا غفور یا رحیم باز بسم الله الرحمن الرحیم

می پرم از ذهن شیطان الرجیم باز بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو الله احد دل می کنم از غیر او دل می نهم در بند او

دور از چشمان خناس جحیم باز بسم الله الرحمن الرحیم

***

و این غزل زیبااز جناب آقای فهیم بخشی

 

از ازل  مبناست ، بسم الله الرحمن الرحیم

عشق را معناست ، بسم الله الرحمن الرحیم

 شعر هستی با ردیفِ " عشق و انسان " شد غزل

 مطلع دنیاست ، بسم الله الرحمن الرحیم

حرف حرفش ، رشته اقیانوس قایم بر حیات

عُروَة الوثقی است ، بسم الله الرحمن الرحیم

 هر خودی را ، از خود و از دیگران بی خود کند

 جام بی همتاست ، بسم الله الرحمن الرحیم

دست افشانانِ حولِ  رازِ حوّل حالنا

رازتان افشاست ، بسم الله الرحمن الرحیم

نای عبدالباسط از این راز نامیرا شده است

جام روح افزاست ، بسم الله الرحمن الرحیم

آری آن "لمّا خَلَقتُ " چشم بر "الّا " سپرد

هست را  زیراست ، بسم الله الرحمن الرحیم

دلبر و دلداده و دل هر سه بنیانش یکی است

عشق استثناست ، بسم الله الرحمن الرحیم

کوله لب تا لب خرابی ، سینه لبریز از امید

وعده گاه اینجاست ، بسم الله الرحمن الرحیم

پیش می خواند مرا همسایه ی  رگ های من :

یک قدم تا ماست ، بسم الله الرحمن الرحیم


فایل صوتی غزل بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای آقای بخشی دریافت کنید



تفسیر نگاشت سوره حمد-1


پیش نگاشت

برخی منابع برای این سوره حدود 26 تا 32 نام ذکر کرده اند از قبیل فاتحه الکتاب ،سبع المثانی،حمد،اساس،و. (ویکی فقه-فرهنگ نامه علوم قرآنی مقاله اسامی سوره حمد)


آیا نام گذاری سوره حمد اصطلاحا توقیفی(یعنی خداوند به رسول خویش فرموده است که نام این سوره فلان باشد یا خود پیامبر شخصا برای هر سوره نام خاصی را قرار داده اند که تغییر آن جایز نیست) است یادر  این نام گذاری اجتهاد صورت گرفته است وپس از رسول خدا نام گذاری سوره های قرآن توسط مسلمین صورت گرفته است؟


می توان گفت دو ادعا وجود دارد

الف-نام های سوره ها توقیفی است . (استاد محمد هادی معرفت در کتاب التمهید)

          ب-نام گذاری سوره ها هیچ گونه جنبه توقیف شرعی ندارد . در زمان رسول اکرم (ص)بسیاری از نام های سوره ها بر اثر کاربرد فراوان تعیین پیدا کرده اند.


 ایشان 4 معیار برای نام گذاری سوره های قرآنی ارائه کرده اند.


1-    نام گذاری سوره را گاهی با اسمی که در آن سوره واقع شده یا با موضوعی که در آن سوره از آن بحث شده در نظر می گیرند مثلا نامگذاری سوره نساء به اعتبار بیان احکام ن در آن و سوره مائده به لحاظ سخن رفتن از مائده آسمانی در آن و سوره انعام به جهت سخن از چهارپایان و سوره نحل به علت تکیه بر زنبور عسل و سوره نمل به خاطر به میان آمدن مورچگان در آن است.

2-    گاهی جمله ای از اول سوره را معرف و نام آن سوره قرار می دهند چنان که گفته می شود سوره اقرا بسم ربک»، انا انزلناه» و لم یکن» و نظایر آنها.

3-    گاهی با وصفی که سوره دارد به معرفی آن می پردازند. مثلا سوره حمد به مناسبت این که در اول قرآن گذاشته شده فاتحه الکتاب و به مناسبت هفت آیه بودنش سبع مثانی نامیده می شود و یا سوره قل هو الله» به لحاظ این که مشتمل بر توحید خالص است سوره اخلاص و به جهت این که خدای تعالی را توصیف می کند سوره نسبه الرب» نامیده می شود.

4-    گاهی تسمیه سوره به لحاظ نوع حروف مقطعه موجود در آن است مانند: سوره ق، ص، حمسق» و. حاصل سخن این که درباره نام گذاری سوره بایستی گفت این عمل به صورت طبیعی شکل گرفته و نمی توان گفت به دستور رسول الله(ص) می باشد و برای همین نکته است که بسیاری از سوره ها بیش از یک اسم دارند مانند بقره آل عمران نحل توبه غاشیه و.

برای آگاهی بیشتر به کتاب(قرآن در اسلام) ایشان مراجعه شود.

 

اشاره ای کوتاه به جهات نام گذاری سوره به فاتحه الکتاب

 

- فاتحة‌ الکتاب یا فاتحة ‌القرآن، که گاهی به اختصار فاتحه» خوانده می‌شود، یکی از مشهورترین نامهای این سوره است.

- حمد را به این سبب فاتحة‌ الکتاب خوانده‌اند که مُصحف ها و نماز با آن آغاز می‌گردد و در آموزش و نوشتن و خواندن قرآن ، سرآغاز سوره‌ هاست.

-نخستین سوره‌ای بوده که بر پیامبر نازل شده است.

-سوره حمد نخستین سوره‌ای است که به صورت کامل و به عنوان سوره‌ای از قرآن نازل شده است.بنابراین، نخستین بخش از قرآن است که با عنوانِ سوره فرود آمده است؛ از همین‌رو می‌توان از سوره حمد به فاتحه تعبیر کرد.



تفسیر نگاشت سوره کوثر آیه 3

 

إِنَ‌ شَانِئَکَ‌ هُوَ الْأَبْتَرُ

(و بدان) دشمن تو قطعاً بریده‌نسل و بی‌عقب است!

بدون شکّ، دشمن کینه‌توز تو بی‌خیر و برکت و بی‌نام و نشان خواهد بود.


واژه نگاشت:

شانِیء:از شَنِءَ ،دشمن،کینه توز- شَنَآن،کینه توزی،دشمنی

الابتر:هرچیزی که بریده و ناقص باشد،دم بریده،مار کوتاه و خطرناک،بی خیر و برکت،آنکه فرزندی ندارد.-بتراء،مونث ابتر بُتر،جمع آن است.

 

شان و سبب نزول:

ابن عباس گوید: درباره عاص بن وائل السهمى نازل شد زیرا روزى پیامبر را در مسجدالحرام دید، وقتى بود که پیامبر از مسجد بیرون مى آمد در باب بنى سهم به او برخورد و با یکدیگر صحبت کردند.

عده اى از صنادید(بزرگان و سرشناسان) قریش نیز در مسجد بودند بعد از اتمام صحبت از عاص پرسیدند با چه کسى صحبت می‌کردى؟ در جواب گفت: با ابن ابتر سخن مى گفتم و موقعى بود که طفلى به نام عبدالله که از خدیجه علیهاالسلام متولد شده بود، وفات یافته بود و عرب جاهلیت به کسى که فرزند ذکور او می‌مرد ابتر مى گفتند سپس این سوره نازل گردید.[ تفاسیر روض الجنان و کشف الاسرار]

شمر بن عطیه گوید: عقبة بن ابى معیط مى گفت: فرزند پسر از براى محمد باقى نمانده روى همین اصل او ابتر است سپس این سوره نازل شد.[ طبرى صاحب جامع البیان.]


نکته ها و پیام ها:

*  تاکیدهای مکرر در آیه"اِنَّ"،"کَ"،"هو"نشان دلداری و اطمینان بخشی یقین آور به پیامبر است که مبادا از سخنان او ناراحت شوی ،دشمن تو خود بی نام و نشان است.

*   یکی از دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت را نسل بریده و آینده اورا خالی از نام و نشان خواند.

*   تداوم نسل پیامبر اسلام از طریق فاطمه سلام الله علیها پوچی پندار دشمنان آن حضرت را در مورد قطع نسل ایشان بر ملا ساخت.

*    خداوند،کسی که با زخم زبان به پیامبر صلی الله علیه و آله ایشان را ابتر خواند دارای آینده ای خالی و عاری از هرگونه خیر و برکت و یاد نیک معرفی کرد.(هو الابتر-بیانگر حصر اضافی که هو تاکید مطلب را می رساند یعنی همان سرزنش کننده خودش بی خیر و برکت و بی نام و نشان است.)

نکته مهم: قطع ذکر و نام نیک وما به معنای نداشتن فرزند نیست زیرا چه بسا فرزندانی که مایه نام نیک پدر نشوند و او همچنان ابتر بماند.

* عاص بن وائل دشمن پیامبر و فاقد نیکنامی بود

*    گسترش آوازه پیامبر و بقای نام نیک او و مهجور ماندن نام دشمنان دین در تاریخ بشارت خداوند به آن حضرت و از خبرهای غیبی قرآن است.

*    دشمنان پیامبر اسلام محروم از خوش نامی و نام ماندگار .

یادآوری: شان نزول مخصص آیه نیست و آن را محدود نمی کند. 


تفسیر کامل سوره کوثر را از اینجا دریافت کنید


تفسیر نگاشت سوره کوثر آیه 2


فَصَلِ‌ لِرَبِّکَ‌ وَ انْحَرْ


پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن!


شان نزول:

این سوره در روز حدیبیه نازل شد، وقتى که کفار رسول خدا صلى الله علیه و آله را از حج خانه خدا منع کرده بودند. خداوند با فرستادن این سوره به رسول خود فرمود: هر جا که هستى نماز بخوان و قربانى کن و مراجعت بنما.( تفسیر روض الجنان از شیعه.)

مقاتل بن حیان از اصبغ بن نباته و او از امیرالمؤمنین على علیه‌السلام نقل نماید که فرمود: وقتى که این سوره نازل شد. پیامبر به جبرئیل گفت: منظور از نحیرة که در این سوره به من امر شده که آن را انجام بدهم چیست؟

جبرئیل گفت: یا رسول اللّه منظور از آن، نحیرة نیست بلکه خداوند به تو دستور می‌دهد که هر وقتى خواستى تکبیرة الاحرام بگوئى دست‌هاى خود را هنگام گفتن تکبیر بلند کنى و همچنین وقتى خواستى رکوع نمائى دست‌هاى خود را بلند کنى و نیز موقعى که سر از رکوع برمی‌دارى باز دست‌هاى خود را بلند کنى و نیز هنگامى که خواستى به سجده روى باز دست‌هاى خود را بلند کنى زیرا این قسم نماز گذاردن روش نمازگذارى ما و فرشتگان در هفت آسمان است و از براى هر چیزى زینت و آرایشى است و زینت نماز بلند کردن دست‌ها است.( مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۷; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۶۸۳، ح ۱۹.)

در موقع گفتن هر تکبیرى، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بلند نمودن دست‌ها در موقع نماز از استکانة و وقار است. از پیامبر سؤال شد که یا رسول الله استکانه چیست؟ فرمود: آیه فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یتَضَرَّعُونَ» را در قرآن نخوانده اى؟


نکته ها و پیام ها

*عبادت و نماز تنها برای انجام فرمان خدا (اقامه نماز خالی از ریا و خودنمایی)-لام در لِرَبِّک برای اختصاص است-

*اقامه نماز،از تکالیف الهی برای پیامبر

*اخلاص در نماز و انجام دادن آن تنها به جهت فرمان خدا وظیفه ای بر عهده پیامبر

*توجه به ربوبیت خداوند از آداب نماز

* مدبریت و مالکیت خداوند دلیل بر شایستگی او برای پرستش و عبادت خالصانه به درگاه او

*سپاسگذاری در برابر نعمت "کوثر"انگیزه برای انجام نماز خالصانه

*جلوه گری مقام ربوبی در اعظای فاطمه سلام الله علیها به پیامبر

*نماز شکر نعمت های خداوند

*قربانی کردن شتر با نیت و انگیزه الهی فرمان خداوند به پیامبر

*وم توجه به ربوبیت الهی به هنگام قربانی کردن حیوانات

*مالک و مدبر بودن خداوند دلیل وم اخلاص و قصد قربت در قربانی

*برگزیدن گران بهاترین حیوان اهلی برای قربانی واکنشی بایسته از سوی پیامبر در سپاسگذاری از "کوثر"عطا شده به ایشان

*اهدای قربانی شکر نعمت های الهی

*وم ایجاد پیوند با خلق(قربانی و اطعام) در کنار ارتباط با پروردگار(اقامه نماز)

*عطای نعمت از سوی پروردگار و یادآوری نعمت از سوی پیامبر آمادگی دریافت فرمان نماز و قربانی

*نعمت های الهی حتی برای پیامبر مسئولیت آفرین است(نعمت ها گتره در اختیار کسی قرار نمی گیرد)

*بخشش پیش از درخواست تکلیف وانجام وظیفه روشی الهی است.

*ارتباط با خدا مقدم بر پیوند و ارتباط با خلق و زمینه ساز آن است.

*وم تاخیر قربانی از نماز در عید قربان

*وم بالا بردن دست ها تا گلوگاه در آغاز نماز (گفتن تکبیره الاحرام)نحر الرجل: یعنی برای نماز ایستاد و دست ها را در آن هنگام بالا برد.-تاج العروس-

*وم خواندن نماز در ابتدای وقت آن(نحر الصلاة )یعنی نماز را در آغاز وقت آن خواند




تفسیر نگاشت سوره کوثر آیه 1

بِسْمِ للَّهِ لرَّحْمَـنِ لرَّحِیمِ

إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ لْکَوْثَرَ 1 فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَنْحَرْ 2 إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ لْأَبْتَرُ 3


ترجمه:

ما به تو کوثر [= خیر و برکت فراوان‌] عطا کردیم! پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن! (قطعا)دشمنت خود بى‌تبار خواهد بود.

و اما بررسی آیه اول:

إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ لْکَوْثَرَ 1


شان یا سبب فرودآمدن سوره:

روایتی گوید: هنگامی که ابراهیم فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت،مشرکین که به یکدیگر می رسیدند از باب طعنه و سرزنش می گفتند محمد دیشب ابتر شده است.پس این سوره فرود آمد.- تفاسیر ابن المنذر و طبرانى-

یادآوری مجدد: شان نزول ها مفهوم آیه را محدود نمی کنند. در حقیقت فهم آیه را آسان تر می کنند.


واژه نگاشت:

اعطینا: أعطی» و إعطاء» از ریشۀ عَطو»، به معنای دادن چیزی به دیگری،گرفتن و به یکدیگر بخشیدن،است. عطاء هر چند مخصوص به بذل و احسان است، ولى در قرآن هم در بذل و هم در مطلق دادن چیزى به کار رفته است.- واژه "اعطینا" در این قالب همین یک بار در قرآن آمده است.

کوثر:از کثیر الْکَوْثَرَ»: مبالغه در کثرت است، یعنی خیر و خوبی بی‌نهایت فراوان. بر حروف اصلى کوثر» (کاف، ثاء و راء)، حرف واو» اضافه شد تا بر افزون بودن وصف کثرت دلالت کند; این کلمه نام نهرى در بهشت نیز مى باشد (مقاییس اللغة). به مردى که سرور و داراى خیر فراوان باشد کوثر» گفته مى شود (صحاح) و در معناى آن، عدد فراوان نیز گفته شده است. (مصباح)

وانحر: از ماده نحر» که مخصوص کشتن شتر است و به معانی زیر نیز از این واژه استفاده شده است.

رو به قبله ایستادن به هنگام نمازاست، چرا که ماده نحر» به معنى گلوگاه مى باشد، سپس عرب آن را به معنى مقابله با هر چیز» استعمال کرده است.

بلند کردن دست ها به هنگام تکبیرو آوردن آن در مقابل گلوگاه و صورت است

شانِئَکَ: دشمن کینه توز . از مصدر شنآن به معنی کینه توزی .

اَبتَر: اَبتر به حیوان دم بریده سپس به مناسبت به کسى که نسلى نداشته باشد تا جانشینش شود، مى‌گویند . به روایت ابن‌عبّاس و سُدّى، قریش به مردى که پسرانش مى‌مردند نیز ابتر مى‌گفت.


نکته ها و پیام ها:

*خداوند پیامبر را از خوبی های فراوان برخوردار ساخت.(نگاه کنید به معانی کوثر)

*برخورداری از نسل گسترده ،بشارت خداوند به پیامبر (ص)- اعطی فعل ماضی تحقق حتمی کوثر و نسل فراوان به پیامبر-

*گسترش نسل پیامبر صلی الله علیه و آله از خبرهای غیبی قرآن است.

*خداوند بشارت دهنده پیامبر صلی الله علیه و آله به کوثر بودن فاطمه سلام الله علیها و فراوانی نسل رسول از طریق ایشان.

*تاریخ قطعی زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله که از او پسری نماند گواه بر آن است که تنها مصداق کوثر فاطمه سلام الله علیها است.

*حضرت فاطمه سلام الله علیها خیر کثیر و عطای خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله است.

* خداوند حامی و یاور پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر زخم زبان دشمنان(ان شانئک هوالابتر)

*پیامبر صلی الله علیه و آله خواهان تداوم نسل خویش و در آرزوی داشتن ذریه (لحن بشارت آمیز آیه- انا اعطیناک الکوثر- بیانگر اشتیاق)ایشان به داشتن فرزند است.


دانستنی های مفید:

-         فخر رازی صاحب تفسیر الکبیراز علمای بزرگ اهل سنّت است، می‌گوید واقعاً این کوثر باید زهرا باشد. این کلمه ‌از این عالم سنّی است. چه نسلی با برکت تر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از نسل او هستند»(تفسیر نور؛قرائتی)

-         حضرت خدیجه (س)همسر گرامی رسول خدا(ص) مال کثیر داد، کوثر گرفت. از کثیر بگذرید و به کوثر برسید (تفسیر نور؛قرائتی)

-         بی همتا بودن کلمات سوره کوثر در قرآن



تفسیر نگاشت سوره حجرات آیه 18


إِنَ‌ اللَّهَ‌ یَعْلَمُ‌ غَیْبَ‌ السَّمَاوَاتِ‌ وَ الْأَرْضِ‌ وَ اللَّهُ‌ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ‌


ترجمه نگاشت:

خداوند غیبت آسمانها و زمین را می‌داند و نسبت به آنچه انجام می‌دهید بیناست!

 

نکته ها و پیام ها:

*خداوند،آگاه به اسرار نهفته آسمان ها و زمین-یعلم غیب السموات و الارض-

*خداوند دارای بصیرت و بینایی عمیق و ژرف نسبت به اعمال پیدا و پنهان آدمیان

*اعمال آدمیان نشانگر میزان صداقت آنان در ادعای ایمان یمنون علیک ان اسلموا.والله بصیر بما تعملون-

*آعمال آدمی دارای وجوهی پیچیده و بازشناسی خلوص و ناخالصی آن نیازمند بصیرت و ژرف نگری الهی است(باید به سلاح تقوی مجهز باشیم تا رفتار منافقانه از مومنانه را تشخیص دهیم)

*تحلیل انگیزه های نهفته آدمیان در اعمال ،بسیار دقیق تر از آگاهی یافتن به اسرار نظام مادی است(برای بشرعلم قطعی به نظامات کیهانی ممکن است لیکن پی بردن به آنچه در اندیشه و دل انسان می گذرد نا ممکن)

*توجه به علم و بصیرت الهی بازدارنده انسان از بی صداقتی در عقیده و ناخالصی در عمل است. (اگر بدانیم از روزنه‌اى فیلم ما را مى‌گیرند و یا صداى ما را ضبط مى‌کنند، در کلمات وحرکات خود دقّت بیشترى مى‌کنیم.)

*آسمان ها و زمین ،علاوه بر ابعاد مادی و مشهود دارای زوایای پنهان و اسراری نامکشوف بر آدمیان.

*در مدار توحید، ارزش ها بر اساس تظاهر، منّت وشعار نیست، بلکه بر اساس اخلاص قلبى است که آگاهى بر آن مخصوص خداست. إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (خداوندى که غیب و پنهان هستى را مى‌داند، چگونه ایمان درونى ما را نمى‌داند؟)

*علم خداوند همراه با بصیرت او است. علم او، اجمالى، سطحى، یک جانبه، قابل تردید و موقّت نیست. إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ‌ . وَ اللَّهُ بَصِیرٌ .

*خداوند حتی‌ ‌از‌ خطورات‌ قلبی‌ ‌شما‌ و خیالات‌ فاسده‌ و مقاصد باطله‌ ‌با‌ خبر و بینا ‌است‌.


والحمد للّه ربّ العالمین»

پایان سوره

 


دریافت موضوعات کلی ایه 18 سوره حجرات



تفسیرنگاشت سوره حجرات آیه 17


یَمُنُّونَ‌ عَلَیْکَ‌ أَنْ‌ أَسْلَمُوا قُلْ‌ لاَ تَمُنُّوا عَلَیَ‌ إِسْلاَمَکُمْ‌ بَلِ‌ اللَّهُ‌ یَمُنُ‌ عَلَیْکُمْ‌ أَنْ‌ هَدَاکُمْ‌ لِلْإِیمَانِ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ صَادِقِینَ*


ترجمه:

‌آنها بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت می‌نهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راستگو هستید!


واژه نگاشت:

یَمُنُّونَ: ازریشه "مَنن" (به فتح میم) طبرسى ذیل آیه [بقره:262]. و [آل عمران:164]. مى‏گوید: مَنّ در اصل به معنى قطع است و از آن است [فصّلت:8]. یعنى براى آنهاست پاداش غیر مقطوع و ابدى. منت نهادن و به رخ کشیدن نعمت را از آن منة گویند که وظیفه نعمت شده را قطع مى‏ کند (دیگر بر او لازم نیست در مقابل نعمت تشکر کند یا چیز دیگرى انجام دهد) ایضاً منة به معنى نعمت است که شخص به واسطه آن از گرفتارى قطع و خارج مى ‏شود. این مطلب مورد تأیید فیومى در مصباح است و ممنون را به معنى مقطوع گفته و گوید مرگ را از آن منون گویند که قاطع زندگى است در صحاح گفته: اَلْمَنُّ: اَلْقَطْعُ» و در قاموس آمده: مَنَّ الْحَبْلَ: قَطَعَهُ» یعنى ریسمان را برید. راغب نسبت این معنى را به قیل» داده و گوید: من چیزى است که با آن وزن کنند، وزن شده را موزون و ممنون گویند. منة به معنى نعمت سنگین است. منت دو جور اطلاق دارد: فعلى و قولى. منت خدا فعلى است و آن سنگین کردن بندگان با نعمت و عطیه است لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» یعنى خداوند بر مؤمنان نعمت بخشید. و منت قولى که شمردن و به رخ کشیدن نعمت است قبیح مى ‏باشد مگر وقتیکه طرف کفران نعمت کند (ترجمه آزاد). آنانکه من را قطع معنى کرده ‏اند گویند آلت وزن را از آن من گویند که جنس وزن شده با آن در مقدارى قطع و تعیین مى ‏گردد.


شان نزول:

 بیشتر مفسران گفته اند :آیه در باره منافقین نازل شده است.در مقابل کسانی هم گفته اند: در باره گروهی از مسلمانان که با اسلام آوردنشان برپیامبر منت می گذاشتند فرود آمده است.سخن سومی هم می گوید :آیه در باره طایفه ی بنی اسد می باشد .آنان به همراه اهل و عیال و تقدیم صدقات و کمک های مالی در محضر رسول (ص)اسلام آوردند.و این موضوع را مهم تلقی کرده و اسلامشان را منتی بر پیامبر خدا دانستند.


نکته ها و پیام ها:

*گزارش خداوند از منت گذاری بیجای گروهی از مسلمانان به جهت اسلام آوردن خود

* ساحت و مقام مسلمانان واقعی دور از منت نهادن بر پیامبر خدا به سبب اسلام آوردنشان

*پیامبر صلی الله علیه و آله مامور به عدم پذیرش منت مسلمانان در مورد اسلام آوردنشان.(چنین اسلامی که همراه با منت باشد مورد پذیرش خداوند نیست)

*خداوند از منت گذاشتن مسلمانان بر پیامبر نهی کرده است.

*مومنان مرهون منت خداوند هستند که راهیابی آنان را به ایمان میسر و ممکن ساخته و از جهالت ها(علمی و عملی)نجاتشان داده است.

*منت نهادن بر رسول خدا (ص)منت نهادن بر خداوند است.

*هدایت مردمان به سوی ایمان بر اساس تفضل و لطف الهی نسبت به ایشان است نه استحقاق و شایستگی آنان

*انسان از ایمان خود،خودش بهره وری می کند و سود می برد و خداوند از ایمان او بی نیاز است. بنابر این منت گذاری وجهی ندارد.

* ایمان ،دارای ارزش واقعی وشایان امتنان است نه صرف تسلیم در برابر قدرت دین و یا بهره های اقتصادی و ی و قومی از دین.

*تاکید خداوند بر عدم صداقت گروهی از مسلمانان (اعراب بدوی)در ادعای ایمان .(بل اللّه یمنّ علیکم أن هدیکم للایمان ان کنتم صادقین)تعبیرإن کنتم صدقین» در حقیقت ایمان اعراب را زیر سؤال برده است; یعنى، شما صادق نیستید .بر فرض که واقعاً ایمان آورده باشید، شایسته این است که خدا بر شما منت نهد; نه شما بر او.

*خداوند در این آیه، نعمت ایمان و در آیه‌ى 164 سوره آل‌عمران، فرستادن انبیا و در آیه‌ى 5 سوره قصص، وارث کردن مستضعفان را منّت خود بر مردم شمرده است و این نشان مى‌دهد که مهم‌ترین نعمت‌ها، نعمت هدایت الهى، رهبرى معصوم و حکومت حقّ مى‌باشد.



دریافت فایل موضوعات کلی آیه 17 سوره حجرات



الْحَمْدُ 

لِلَّهِ‌ 

رَبِ‌ 

الْعَالَمِینَ‌


ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.


واژه نگاشت:

رَبِّ»: پروردگار. مصدری است به معنی تربیت، و در اینجا در معنی اسم فاعل، یعنی مربّی به کار رفته است، و صفت (الله) می‌باشد. الْعَالَمِینَ»: جهانیان، جهانها. هر صنفی از اصناف آفریدگان. اسم آلت است و به معنی آنچه خدا بدان شناخته شود. از راه تغلیب به صورت جمع مذکّر سالم با (ین) جمع بسته شده است.


نکته ها و پیام ها:


۱ - همه ستایشها از آن خداوند است(الحمد للّه) ال» در الحمد للّه» به اصطلاح جنسیه است و مفید استغراق مى باشد; یعنى، کل حمد للّه.
۲ - خداوند، سرچشمه و منشأ همه کمالها و زیباییهاست(الحمد للّه) حمد در برابر زیباییها و کمالهاست و به مقتضاى جمله الحمد للّه»، هر ستایشى از آن خداست. بنابراین هر کمال و زیبایى از او نشأت گرفته است.
۳ - تنها خداوند شایسته و بایسته ستایش است(الحمد للّه)
۴ - خداوند مالک و مدبر همه عالمهاى هستى است(رب العلمین) عالم (مفرد عالمین) است و به مجموعه و دسته اى از موجودات گفته مى شود، بنابراین العالمین»، یعنى، همه موجودات به لحاظ مجموعه ها و دسته ها.
۵ - جهان آفرینش، متشکل از عالمهاى متعدد(رب العلمین) برداشت فوق با توجّه به جمع بودن کلمه العالمین» استفاده شده است.
۶ - جهان هستى سراسر زیبا و تدبیر آن تدبیرى نیکو و جمیل است(الحمد للّه رب العلمین) رب العالمین» به منزله دلیل براى الحمد للّه» است; یعنى، چون خداوند مدبر هستى است همه ستایشها از آن اوست و از آنجا که حمد و ستایش، همواره براى کمال و زیباییهاست، نتیجه مى گیریم که: همه هستى زیبا و برخوردار از تدبیرى نیت.
۷ - خداوند، از روى اختیار جهان را تدبیر مى کند و در اداره آن جبر و اضطرارى ندارد(الحمد للّه رب العلمین) در صحت اطلاق حمد، علاوه بر زیبایى فعل و صفت، اختیارى بودن فعل و صفت نیز قید شده است; یعنى، بر فعل و صفتى زیبا، مى توان حمد کرد که فاعل، آن را از روى اختیار تحقق بخشیده باشد.
۸ - جهان هستى به سوى کمال در حرکت است(رب العلمین) رب» به معناى تربیت کردن است و تربیت ایجاد حالتى در شىء پس از حالت قبل است تا آن گاه که به حد تمام و کمال برسد (مفردات راغب). پس این معنا حکایت از حرکت تکاملى دارد. گفتنى است که کلمه رب» مشترک لفظى میان وصف و مصدر مى باشد و در آیه مورد بحث معناى وصفى دارد.
۹ - تدبیر همه عالمهاى هستى از سوى خدا، دلیل اختصاص همه ستایشها به اوست(الحمد للّه رب العلمین)

 



تفسیر نگاشت سورة الفاتحة آیات ٣و4


الرَّحْمنِ‌ الرَّحِیمِ‌*مَالِکِ‌ یَوْمِ‌ الدِّینِ‌*


(خداوندی که) مالک روز جزاست. *(خداوندی که) بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته).


واژه نگاشت:

الرَّحْمنِ»: و الرَّحِیمِ». هر دو صیغه مبالغه‌اند و صفت (الله) می‌باشند.

مَالِکِ»: متصرّف. صاحب. خداوند. بدل یا صفت بشمار است. الدِّینِ»: جزا. داوری. آئین.

لفظ دین» در معانى گوناگون به کار رفته است:

الف: مجموعه‌ى قوانین آسمانى. إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»

ب: عمل و اطاعت. لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ»

ج: حساب و جزا. مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»

 

پیش نگاشت:


*خداوند رحمت را برخود واجب کرده است، کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»  و رحمت او بر همه چیز سایه گسترده است. و رحمتى وسعت کلّ شى‌ء»

*همچنین پیامبر و کتاب او مایه رحمتند، رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»  آفرینش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نیز مى‌دهد از روى لطف است.

*بخشیدن گناهان و قبول توبه ‌ى بندگان و عیب‌پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.

*مدیریت عالم هستی با "رحمت" است.یا من سبقت رحمته غضبه»
*مالکیّت خداوند، حقیقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالکیّت‌هاى اعتبارى، از سلطه‌ى مالک خارج مى‌شود و تحت سلطه‌ى واقعى او نیست. مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»


*با آنکه خداوند مالک حقیقى همه چیز در همه وقت است، ولى مالکیّت او در روز قیامت و معاد جلوه‌ى دیگرى دارد؛

  • در آن روز تمام واسطه‌ها واسباب نسبت به کفار قطع مى‌شوند. تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»

  • نسبت‌ها و خویشاوندى‌ها نسبت به کفار از بین مى‌رود. فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ»

  • براى کفار مال و ثروت و فرزندان، سودى ندارند. لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ»

  • بستگان و نزدیکان نیز فایده‌اى نمى‌رسانند. لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ»

  • نه زبان کفار، اجازه عذر تراشى دارد و نه فکر آنها، فرصت تدبیر. تنها راه چاره لطف خداوند است که صاحب اختیار آن روز است.

سوال:

*یوم الدّین» در قرآن به معناى روز قیامت است که روز کیفر و پاداش مى‌باشد. یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» مى‌پرسند روز قیامت چه وقت است؟


قرآن در مقام معرّفى این روز، مى‌فرماید: ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ. یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»  (اى پیامبر!) نمى‌دانى روز دین چه روزى است؟ روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد وآن روز تنها حکم و فرمان با خداست.

*مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در کنار آیه‌ى‌ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» معلوم مى‌شود که بشارت و انذار باید در کنار هم باشند. نظیر آیه شریفه دیگر که مى‌فرماید: نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» به بندگانم خبر ده که من بسیار مهربان و آمرزنده‌ام، ولى عذاب و مجازات من نیز دردناک است. همچنین در آیه دیگر خود را چنین معرّفى مى‌کند: قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ»  خداوند پذیرنده‌ى توبه مردمان وعقوبت کننده‌ى شدید گناهکاران است.

*در اوّلین سوره‌ى قرآن، مالکیتَ خداوند عنوان شده است، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» و در آخرین سوره، مَلِکیت او. مَلِکِ النَّاسِ»

 

نکته ها و پیام ها:

۱ - خداوند رحمان (داراى رحمت گسترده) و رحیم (مهربان) است(الرحمن الرحیم)

۲ - همه موجودات برخوردار از رحمت گسترده خداوند هستند(الرحمن)

۳ - خداوند به همه بندگان مهربان است(الرحیم)

۴ - تدبیر هستى بر اساس رحمت الهى است(رب العالمین. الرحمن الرحیم) توصیف خداوند به رحمانیت و رحیمیت، پس از بیان تدبیر جهان هستى به دست او، بیانگر برداشت فوق است.

۵ - رحمانیت و رحیمیت خدا، دلیل اختصاص ستایشها به اوست(الحمد للّه رب العلمین.الرحمن الرحیم) الرحمان الرحیم» نیز مانند رب العالمین» به منزله دلیل براى الحمد للّه» است; یعنى، چون خداوند رحمان و رحیم است، شایسته ستایشها مى باشد.

۶ - تدبیر و تربیت باید همراه با مهربانى و عطوفت باشد(رب العلمین. الرحمن الرحیم)

7- همچنان که تعلیم نیازمند رحم و مهربانى است، الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» تربیت و تزکیه نیز باید بر اساس رحم و مهربانى باشد. رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

8 - خداوند، مالک و فرمانرواى روز قیامت است(ملک یوم الدین) مِلْک» در مالک یوم الدین» ملک حقیقى است ; یعنى، وابستگى وجودى که لازمه آن تسلط کامل و همه جانبه مالک بر مملوک است. قابل ذکر است که یوم الدین» هم مى تواند مفعول براى مالک» باشد و هم مى تواند ظرف براى آن گرفته شود و در صورت دوم مفعول، کلمه اى همانند الامور» خواهد بود; یعنى: مالک الامور فى یوم الدین. به هر تقدیر برداشت فوق از آن استفاده مى شود.

9 - حسابرسى در روز قیامت و کیفر و پاداش دهى در آن روز، به دست خدا و در اختیار اوست(ملک یوم الدین)

10 - برپایى قیامت و قرار دادن روز جزا براى جهانیان، جلوه اى از رحمت خداوند است(الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین) مطرح کردن مسأله قیامت پس از بیان رحمت الهى، اشاره به برداشت فوق دارد.

11 - بر پایى قیامت پرتوى از ربوبیت خدا بر جهان هستى است(رب العلمین . ملک یوم الدین) برداشت فوق از ارتباط مالک یوم الدین» با رب العالمین»، استفاده شده است.

12 - روز قیامت، روز کیفر و پاداش است(ملک یوم الدین) دین» در اینجا به معناى جزا (کیفر و پاداش) و یا حساب است، و هر دو بازگشت به یک معنا دارند.

13 - مالکیت خدا بر روز جزا و فرمانروایى او در آن روز، دلیل اختصاص ستایشها به اوست(الحمد للّه . ملک یوم الدین) مالک یوم الدین» نیز مانند اوصاف گذشته به منزله دلیل براى الحمد للّه» است.

 


 Related image

إِیَّاکَ‌ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ‌ نَسْتَعِینُ‌

(پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم.

 

واژه نگاشت:

إیَّاکَ»: تو را. إیاک نعبد تقدیم مفعول (إیاک) بر فعل (نعبد) دلالت بر حصر دارد.


Image result for €ØØر در باره ایاک نØبد€€Ž

پیش نگاشت:

انسان باید به حکم عقل، بندگى خداوند را بپذیرد. ما انسان‌ها عاشق کمال هستیم و نیازمند رشد و تربیت، و خداوند نیز جامع تمام کمالات و ربّ همه‌ى هستى است. اگر به مهر و محبّت نیازمندیم او رحمان و رحیم است و اگر از آینده دور نگرانیم، او صاحب اختیار و مالک آن روز است. پس چرا به سوى دیگران برویم؟! عقل حکم مى‌کند که تنها باید او را پرستید و از او کمک خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور دیگران.


در نماز، گویا شخص نمازگزار به نمایندگى از تمام خداپرستان مى‌گوید: خدایا! نه فقط من که همه‌ى ما بنده توایم، ونه تنها من که همه‌ى ما محتاج و نیازمند لطف توایم.


خدایا! من کسى جز تو را ندارم‌ إِیَّاکَ» ولى تو غیر مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده‌ى تو هستند. إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» در آسمان‌ها و زمین هیچ چیزى نیست مگر این که بنده و فرمان بردار خداوند رحمان هستند.


جمله‌ نَعْبُدُ» هم اشاره به این دارد که نماز به جماعت خوانده شود و هم بیانگر این است که مسلمانان همگى برادر و در یک خط هستند.


مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراین اوّل سوره‌ى حمد ثناست، آیه‌ى‌ إِیَّاکَ نَعْبُدُ» ارتباط و آیات بعد، دعا مى‌باشد.


گفتگو با محبوب واقعى شیرین است، شاید به خاطر همین کلمه‌ إِیَّاکَ»* تکرار شد.


Image result for €ØØر در باره ایاک نØبد€€Ž



 

نکات تفسیری آیه 5 سوره حمد:


۱ - تنها خداوند شایسته و بایسته پرستش است.

 

۲ - ربوبیت خدا بر هستى، رحمانیت و رحیمیت او و مالکیتش بر روز قیامت، دلیل شایستگى او براى پرستش رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد

 

۳ - باور به ربوبیت خدا، رحمت آفرینى و مالکیتش بر روز جزا، وادار کننده آدمى به پرستش او رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد

 

۴ - شناخت خدا و صفات او، راه دستیابى به توحید عبادى است. الحمد للّه رب العلمین . إیاک نعبد

 

۵ - اندیشه هاى آدمى، پایه و اساس اعمال و رفتار اوست. الحمد للّه رب العلمین. الرحمن الرحیم. ملک یوم الدین. إیاک نعبد

 

۶ - نادیده انگاشتن خویش در محضر خدا، از آداب پرستش اوست. إیاک نعبد به کارگیرى ما» به جاى من» گاهى براى اظهار عظمت است و گاهى براى پرهیز از انانیت و خودبینى. قرینه هاى کلامى تعیین کننده مراد است و در اینجا به مناسبت عبودیت، پرهیز از انانیت و خودبینى مقصود است. لذا نعبد» به صورت متکلم مع الغیر آمده است.

 

۷ - ایمان به خدا و صفات او، مایه باور به حضور همگان در پیشگاه اوست. الحمد للّه رب العلمین . إیاک نعبد تغییر اسلوب کلام در سوره حمد، یعنى التفات از غیبت به خطاب حاوى نکاتى است، از جمله اینکه آدمى پیش از آگاه شدن به صفات خدا - مانند ربوبیت او بر هستى و . - گویا احساس نمى کند که خداوند بر همه چیز حاضر و ناظر است; ولى پس از باور به ربوبیت او و سایر صفاتش، خود و دیگران را در محضر خدا مى یابد و او را در همه شؤونات حاضر مى بیند.

 

۸ - احساس حضور در پیشگاه خداوند از آداب عبادت است. إیاک نعبد از جمله نکته هاى التفات از غیبت به خطاب در سوره حمد، بیان ادب عبادت و دعاست; یعنى، شایسته است انسان به هنگام پرستش و دعا احساس کند که در پیشگاه خداوند حاضر است.

 

۹ - شایسته دانستن خدا براى عبادت و امید به رحمتهاى او، از انگیزه هاى پرستش خداست. الحمد للّه رب العلمین. الرحمن الرحیم . إیاک نعبد مطرح ساختن عبادت خدا پس از توصیف او به ربوبیت، رحمانیت، رحیمیت و مالکیت روز جزا، بیانگر انگیزه هاى پرستش است; یعنى، چون خدا رب است، شایسته پرستش است و چون مردم به رحمت او نیازمندند، باید عبادتش کنند وبدان جهت که از عذاب آخرت مى هراسند، باید او را بپرستند.

 

۱۰ - ترس از عذابهاى اخروى و امید به پاداشهاى جهان آخرت، از انگیزه هاى آدمى براى عبادت خدا ملک یوم الدین. اءیّاک نعبد

 

۱۱ - شناخت خدا و صفات او، مایه نادیده انگاشتن خویش در پیشگاه خداوند است. الحمد للّه . إیاک نعبد و إیاک نستعین

 

۱۲ - یکتا پرستى همگان، آرمان موحدان است. إیاک نعبد آوردن نعبد» (ما عبادت مى کنیم) به جاى أعبد» (من عبادت مى کنم) مى تواند اشاره به خواسته هر انسان موحدى باشد; یعنى، او با گفتن جمله ما عبادت مى کنیم» بیان مى دارد که خواهان یکتا پرستى همگان است.

 

۱۳ - تنها حقیقتى که شایسته یارى جستن مى باشد، خداوند است. و إیاک نستعین

 

۱۴ - انسان در پرستش خدا و خلوص در آن، نیازمند امداد الهى است. إیاک نعبد و إیاک نستعین متعلق نستعین» همه وظایفى است که از سوره حمد مى توان استفاده کرد و از آنها وم یکتا پرستى است که از إیاک نعبد» به دست مى آید; یعنى: نستعینک على عبادتک و خلوصها.

 

۱۵ - انسان در عین دارا بودن اختیار در عبادت خدا، بدون اعانت او بر انجام آن توانا نیست. إیاک نعبد و إیاک نستعین

 

۱۶ - حمد و ستایش خدا، تنها با یارى او امکان پذیر است. الحمد للّه . إیاک نستعین از وظایفى که از سوره حمد استفاده مى شود، وم ستایش خداوند است. بنابراین مى توان گفت این معنا نیز متعلق نستعین» است; یعنى: نستعینک على ان نحمدک.

 

۱۷ - شناخت ربوبیت خدا بر تمام هستى و باور به رحمانیت و رحیمیت او و مالکیتش بر روز جزا، تنها با امداد الهى امکان پذیر است. الحمد للّه رب العلمین . إیاک نستعین شناخت ربوبیت خدا و . از تکالیفى است که مى توان آن را از سوره حمد برداشت کرد. لذا آنها نیز متعلق نستعین» مى باشند; یعنى: نستعینک على ان نعرف ربوبیتک و . .

 

۱۸ - انسان نیازمند یارى خداوند در تمامى امور خویش است. إیاک نستعین برخى برآنند که متعلق نستعین» یعنى مورد استعانت، ذکر نشده تا حکایت از همه امور داشته باشد ; یعنى: نستعینک على امورنا کلها.

 

۱۹ - خداوند، توانا بر انجام تمامى خواسته هاى بندگان است. و إیاک نستعین برداشت فوق لازمه این معناست که مراد از استعانت، استعانت در همه امور باشد.

 

۲۰ - شناخت خداوند و صفات او (رب العالمین و .)، آدمى را به توحید افعالى رهنمون خواهد کرد. إیاک نستعین چون جمله إیاک نستعین» پس از توصیف خداوند به رب العالمین» و . آمده، بیانگر این است که شناخت خداوند، با آن صفات یاد شده، آدمى را به این مرحله مى رساند که غیر خدا را ناتوان ببیند و در نتیجه به توحید افعالى برساند.

 

۲۱ - باور همگان به توحید افعالى، آرمان موحدان است. إیاک نستعین به کارگیرى نستعین» (استعانت مى جوییم) به جاى أستعین» (استعانت مى جویم)، مى تواند اشاره به برداشت فوق باشد




اهْدِنَا 

الصِّرَاطَ 

الْمُسْتَقِیمَ‌

ما را به راه راست هدایت کن.

 

هدایت در قرآن


در قرآن مجید دو نوع هدایت مطرح شده است:


الف: هدایت تکوینى، نظیر هدایت زنبور عسل که چگونه از شهد گلها بمکد و چگونه کندو بسازد. و یا هدایت و راهنمایى پرندگان در مهاجرت‌هاى زمستانى و تابستانى. آنجا که قرآن مى‌فرماید: رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‌» طه، 50بیانگر این نوع از هدایت است.


ب: هدایت تشریعى که همان فرستادن انبیاى الهى و کتب آسمانى براى هدایت بشر است.

کلمه‌ى صراط» :صراط» در قیامت نام پلى است بر روى دوزخ که همه‌ى مردم باید از روى آن عبور کنند.» 

این واژه بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فکرى صحیح، نشانه‌ى شخصیت انسان است.

 

راههاى غیر الهى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد که او باید یکى را انتخاب کند:


  • راه خواسته‌ها و توقعات‌هاى خود.

  • راه انتظارات وهوس‌هاى مردم.

  • راه وسوسه‌هاى شیطان.

  • راه طاغوت‌ها.

  • راه نیاکان و پیشینیان.

  • راه خدا و اولیاى خدا.

انسان مؤمن، راه خداوند واولیاى او را انتخاب مى‌کند که بر دیگر راهها امتیازاتى دارد:

الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راه‌هاى طاغوت‌ها و هوس‌هاى مردم و هوس‌هاى شخصى که هر روز تغییر مى‌کنند.

ب: یک راه بیشتر نیست، در حالى که راه‌هاى دیگر متعدّد و پراکنده‌اند.

ج: در پیمودن آن، انسان به مسیر و مقصد مطمئن است.

د: در پیمودن آن، شکست و باخت وجود ندارد.


* راه مستقیم، راه خداست. إِنَّ رَبِّی عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» هود، 56

  • راه مستقیم، راه انبیاست. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» یس، 3- 4.

  • راه مستقیم، راه بندگى خداست. وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» یس، 61

  • راه مستقیم، توکّل وتکیه بر خداست. مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» آل‌عمران، 101

  • راه مستقیم، یکتاپرستى و تنها یارى خواستن از اوست. بنا بر اینکه الف و لام در الصِّراطَ» اشاره به همان راه یکتاپرستى در آیه قبل باشد.

  • راه مستقیم، کتاب خداوند است. بنابر روایتى در تفسیر مجمع‌البیان، ج 1، ص 58

  • راه مستقیم، راه فطرت سالم است. بنابر روایتى از امام صادق علیه السلام در تفسیر صافى، ج 1، ص 86.

 

انسان، هم در انتخاب راه مستقیم و هم در تداوم آن باید از خدا کمک بگیرد. مانند لامپى که روشنى خود را هر لحظه از نیروگاه مى‌گیرد. اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ

در راه مستقیم بودن، تنها خواسته‌اى است که هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مى‌کند، حتّى رسول‌اللَّه صلى الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقیم را مى‌خواهند.

انسان باید همواره، در هر نوع از کارهاى خویش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته‌ى تحصیلى وهمسر، راه مستقیم را از خداوند بخواهد. زیرا چه بسا در عقاید، صحیح فکر کند، ولى در عمل دچار لغزش شود و یا بالعکس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقیم از خدا، ضرورى است.

راه مستقیم مراتب و مراحلى دارد. حتّى کسانى که در راه حقّ هستند، مانند اولیاى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زیادشدن نورِ هدایت، دعا کنند. وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» 1

راه مستقیم، همان راه میانه و وسط است که حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطى‌ هى‌الجادّة» 2» انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده‌ى هدایت است.


راه مستقیم یعنى میانه‌روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفریط، چه در عقیده و چه در عمل. یکى در عقاید از راه خارج مى‌شود ودیگرى در عمل و اخلاق. یکى همه کارها را به خدا نسبت مى‌دهد، گویا انسان هیچ نقشى در سرنوشت خویش ندارد. و دیگرى خود را همه کاره و فعّال‌مایشاء دانسته و دست خدا را بسته مى‌داند. یکى رهبران آسمانى راهمچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى‌کند و دیگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى‌پندارد. یکى زیارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى‌داند و دیگرى حتّى به‌ درخت و دیوار، متوسل شده و ریسمان مى‌بندد. یکى اقتصاد را زیر بنا مى‌داند و دیگرى، دنیا و امورات آن را نادیده مى‌انگارد.


در عمل نیز یکى غیرت نابجا دارد و دیگرى همسرش را بى حجاب به کوچه و بازار مى‌فرستد. یکى بخل مى‌ورزد و دیگرى بى‌حساب سخاوت به خرج مى‌دهد. یکى از خلق جدا مى‌شود و دیگرى حقّ را فداى خلق مى‌کند.


اینگونه رفتار وکردارها، انحراف از مسیر مستقیم هدایت است. خداوند دین پا برجا واستوار خود را، راه مستقیم معرّفى مى‌کند. کسى که مى‌گوید الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ .» مراحلى از هدایت را پشت سر گذارده است، بنابراین درخواست او، هدایت به مرحله بالاترى استدر روایات آمده است که امامان معصوم علیهم السلام مى‌فرمودند: راه مستقیم، ما هستیم. بحار، ج 87، ص 3» یعنى نمونه‌ى عینى و عملى راه مستقیم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره‌ى تمام مسائل زندگى از قبیل کار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و .، نظر داده و ما را به اعتدال و میانه‌روى سفارش کرده‌اند.  جالب آنکه ابلیس در همین صراطِ مستقیم به کمین مى‌نشیند

 .ادامه دارد




اهْدِنَا 

الصِّرَاطَ 

الْمُسْتَقِیمَ‌

ما را به راه راست هدایت کن.


صراط مستقیم راه اعتدال و به دور از افراط و تفریط


در قرآن و روایات، نمونه‌هاى زیادى آمده که در آنها به جنبه‌ى اعتدال، تأکید و از افراط و تفریط نهى شده است. به موارد ذیل توجّه کنید:

* کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» اعراف، 31.» بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نکنید.

لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» اسراء، 29.» در انفاق، نه دست بر گردن قفل کن- دست‌بسته باش- و نه چنان گشاده دستى کن که خود محتاج شوى.


*الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» فرقان، 67.» مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلکه میانه‌رو هستند.


*لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» اسراء، 110.» نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلکه با صداى معتدل بخوان.


*نسبت به والدین احسان کن؛ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» بقره، 83.»* امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نیست. إِنْ جاهَداکَ عَلى‌ أَنْ تُشْرِکَ بِی . فَلا تُطِعْهُما» لقمان، 15.»

*پیامبر هم رسالت عمومى دارد؛ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» مریم، 51.» و هم خانواده خویش را دعوت مى‌کند. وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» مریم، 15.»


*اسلام هم نماز را سفارش مى‌کند که ارتباط با خالق است؛ أَقِیمُوا الصَّلاةَ»* و هم زکات را توصیه مى‌کند که ارتباط با مردم است. آتُوا اَّکاةَ» بقره، 43.»

*نه محبت‌ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‌ أَنْفُسِکُمْ» نساء، 135.» و نه دشمنى‌ها شما را از عدالت دور کند. وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ» مائده، 8»مؤمنان هم دافعه دارند؛ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» و هم جاذبه دارند. رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» فتح، 9.»هم ایمان و باور قلبى لازم است؛ آمَنُوا»* و هم عمل صالح. عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» بقره، 25.»

*هم اشک و دعا و درخواست پیروزى از خدا لازم است؛ رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً» بقره، 250.» و هم صبورى وپایدارى در سختى‌ها. عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» انفال، 65» شب عاشورا امام حسین علیه السلام هم مناجات مى‌کرد و هم شمشیر تیز مى‌کرد.


*روز عرفه و شب عید قربان، زائر خانه‌ى خدا دعا مى‌خواند و روز عید باید در قربانگاه با خون‌آشنا شود.

اسلام مالکیّت را مى‌پذیرد، الناس مسلطون على اموالهم» بحار، ج 2، ص 272.» ولى اجازه ضرر زدن به دیگرى را نمى‌دهد و آن را محدود مى‌سازد. لا ضَرر و لا ضِرار» کافى، ج 5، ص 28.»


آرى، اسلام دین یک بعدى نیست که تنها به جنبه‌اى توجّه کند و جوانب دیگر را فراموش کند، بلکه در هر کارى اعتدال ومیانه‌روى وراه مستقیم را سفارش مى‌کند.


پیام نگاشت:

1 . همه‌ى هستى، در مسیرى که خداوند اراده کرده در حرکتند. خدایا! ما را نیز در راهى که خود دوست دارى قرار بده. اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

 2 - درخواست هدایت به راه مستقیم، مهم‌ترین خواسته‌ى یکتاپرستان است.

إِیَّاکَ نَعْبُدُ . اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

3 -براى دست‌یابى به راه مستقیم، باید دعا نمود. اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

4 - ابتدا ستایش، آنگاه استمداد و دعا. الْحَمْدُ لِلَّهِ . اهْدِنَا»

5 - بهترین نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقیم است. إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»


نکات نگاشت:

۱ - درخواست هدایت به صراط مستقیم، مهمترین خواسته انسان عارف به مقام الهى است(الحمد للّه . إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم)چنانچه اهدنا الصراط المستقیم» در ارتباط با الحمد للّه رب العالمین .» ملاحظه شود، حاوى این پیام است که انسان پس از شناخت خدا هدفش سلوک در صراط مستقیم خواهد بود; یعنى، همان راهى که خداوند منتهى الیه آن است.

۲ - وم دعا به درگاه الهى براى دستیابى به صراط مستقیم (إهدنا الصرط المستقیم)

۳ - ستایش خدا و اظهار عبودیت به درگاه او از آداب دعاست(الحمد للّه رب العلمین . إهدنا الصرط المستقیم) از اینکه دعا به درگاه خدا و درخواست از او (اهدنا الصراط المستقیم)، پس از حمد و ستایش الهى و اظهار عبودیت در پیشگاه وى ذکر شده، مى توان به برداشت فوق دست یافت.

۴ - انسان همواره نیازمند هدایتهاى الهى است(إهدنا الصرط المستقیم)

۵ - درخواست هدایت به صراط مستقیم» شایسته ترین مورد براى استعانت از خدا (إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم) اگر اهدنا.» در ارتباط با إیاک نستعین» در نظر گرفته شود، بیانگر این معناست که هدایت به صراط مستقیم بالاترین موردى است که آدمى در نایل شدن به آن، نیازمند یارى خداوند مى باشد.

۶ - انسان بدون یارى شدن از جانب خدا، از راهیابى به صراط مستقیم ناتوان است(إهدنا الصرط المستقیم)

۷ - یکتاپرستى و تنها از خدا یارى جستن، صراط مستقیم» است(إیاک نعبد و إیاک نستعین. إهدنا الصرط المستقیم) ال» در الصراط» مى تواند عهد ذکرى بوده و اشاره به حقایقى باشد که در آیات پیشین مطرح شده، و از آنهاست یکتاپرستى و تنها از خدا استعانت جستن.

۸ - ایمان به خدا و صفاتش، صراط مستقیم» است(الحمد للّه رب العلمین . إهدنا الصرط المستقیم) از حقایقى که الصراط المستقیم» مى تواند به آنهااشاره داشته باشد، ایمان به خدا و ربوبیت او و . است که از الحمد للّه» تا مالک یوم الدین» به دست مى آید.

۹ - هدایت همگان به صراط مستقیم، آرمان انسان موحد است(إهدنا الصرط المستقیم) به کارگیرى اهدنا» (ما را هدایت کن) به جاى اهدنى» (مرا هدایت کن) حاوى نکته اى است که در برداشت فوق آمده است.

۱۰ - هدایت داراى مراتب و مراحل بسیارى است(إهدنا الصرط المستقیم) وقوع اهدنا» پس از آیات گذشته، نشان مى دهد که درخواست کننده، انسانى هدایت یافته است. بنابراین باید گفت هدایت داراى مراحل بسیارى است تا صحیح باشد که: هر شخص راه یافته اى همچنان به صورت جدى تقاضاى هدایت داشته باشد.

۱۱ - دعا به درگاه خدا، نقش مؤثرى در دستیابى به هدایت دارد(إهدنا الصرط المستقیم)

 



 بررسی آیه 7 سوره مبارکه حمد


صِرَاطَ الَّذِینَ‌ أَنْعَمْتَ‌ عَلَیْهِمْ‌ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ‌ عَلَیْهِمْ‌ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌

 (خداوندا! ما را به) راه کسانى که آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!


پیش نگاشت


این آیه راه مستقیم را، راه کسانى معرّفى مى‌کند که مورد نعمت الهى واقع شده‌اند وعبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا وصالحین. توجّه به راه این بزرگواران و آرزوى پیمودن آن وتلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى‌دارد.


بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضب‌شدگان وگمراهان قرار ندهد. زیرا بنى‌اسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.


قرآن، مردم را به سه دسته تقسیم مى‌نماید: کسانى که مورد نعمت هدایت قرار گرفته‌ وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.


مراد از نعمت در أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیه‌ى قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنکه نعمت‌هاى مادى را کفّار ومنحرفین ودیگران نیز دارند.


هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهى کشیده نشود.


مغضوبین در قرآن‌:


در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت‌هایى همچون قوم عاد، ثمود و بنى‌اسرائیل، به عنوان غضب‌شدگان معرّفى شده‌اند.

 

بنى‌اسرائیل که داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بیان شده است، زمانى بر مردم روزگار خویش برترى داشتند؛ فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ»  لکن بعد از این فضیلت و برترى، به خاطر رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند. وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»  این تغییر سرنوشت، به علّت تغییر در رفتار و کردار آنان بوده است؛ دانشمندان یهود، دستورات وقوانین آسمانى تورات را تحریف کردند، یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ»  وتجّار وثروتمندان آنان نیز به ربا وحرام‌خوارى و رفاه‌طلبى روى آوردند، أَخْذِهِمُ الرِّبَوا»  وعامّه مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تن‌پرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ‌ مقدّس، سر باز زدند. فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»  به خاطر این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافکندگى مبتلا ساخت.

 

ما در هر نماز، از خداوند مى‌خواهیم که مانند غضب‌شدگان نباشیم. یعنى نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل مى‌روند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده و یا از هوى و هوس خود و یا دیگران پیروى مى‌کنند.

انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولّاى خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دورى مى‌جوید و این مصداق تولّى و تبرّى است.


ضالّین در قرآن‌:

ضلالت» که حدود دویست مرتبه این واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحیّر بکار مى‌رود، وَ وَجَدَکَ ضَالًّا»  وگاهى به معناى ضایع شدن است، أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»  ولى اکثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبیرات گوناگونى نظیر: ضَلالٍ مُبِینٍ»*، ضَلالٍ بَعِیدٍ»*، ضَلالٍ کَبِیرٍ» به چشم مى‌خورد.


در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده‌اند، از جمله: کسانى که ایمان خود را به کفر تبدیل کردند،  مشرکان،  کفار،  عصیان‌گران، » مسلمانانى که کفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،  کسانى که مردم را از راه خدا باز مى‌دارند، کسانى که به خدا یا رسول خدا توهین مى‌کنند، آنان که حقّ را کتمان مى‌کنند و کسانى که از رحمت خدا مأیوسند.

 

در قرآن نام برخى به عنوان گمراه کننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونیاکان منحرف.

گمراهان خود بستر وزمینه‌ى انحراف را فراهم و گمراه کنندگان از این بسترها و شرایط آماده، استفاده مى‌کنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: 1. هوسها،  2. بت‌ها،  3.گناهان‌ ، 4. پذیرش ولایت باطل،  5. جهل و نادانى.


در آیات متعدّدى از قرآن ویژگى‌هاى گمراهان و غضب شدگان و مصادیق آنها بیان شده است که براى نمونه به موارد ذیل اشاره مى‌شود:

  • منافقان و مشرکان و بدگمانان به خداوند. نساء، 116 و فتح، 6.

  • کافران به آیات الهى و قاتلان انبیاء الهى. بقره، 61.

  • اهل کتاب که در برابر دعوت به حقّ سرکشى کرده‌اند. آل‌عمران، 110- 112.

  • فراریان از جهاد. انفال، 16.

  • پذیرندگان و جایگزین کنندگان کفر با ایمان. بقره، 108 و نحل، 106.

  • پذیرندگان ولایت دشمنان خدا و دوستداران رابطه‌ى با دشمنان خدا. ممتحنه، 1.

پیام نگاشت:


1- انسان در تربیت، نیازمند الگو مى‌باشد. انبیا، شهدا، صدّیقین وصالحان، نمونه‌هاى زیباى انسانیّت‌اند. صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»


2- آنچه از خداوند به انسان مى‌رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مى‌آوریم. أَنْعَمْتَ، الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ»

3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذیرش حکومت آنان، مقاوم و پایدار مى‌کند. غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ»


نکته های تفسیری


۱ - تقسیم انسانها به ثابت قدمان بر هدایت و مغضوبین درگاه خدا و گمراهان، از طبقه بندیهاى مردم در قرآن (صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) مراد از نعمت» در انعمت علیهم» به قرینه فرازهاى قبل و بعد، نعمت هدایت است، نه نعمتهاى مادى. علاوه بر اینکه همه موجودات، حتى کافران، از این نعمتها برخوردار هستند.


۲ - گروهى از انسانها برخوردار از هدایتهاى ویژه الهى و بهره مند از مراحل والاى آن هستند(صرط الذین انعمت علیهم) چنانچه گذشت مراد از نعمت» نعمت هدایت است، و چون درخواست کنندگان این نعمت خود از هدایت یافتگان هستند، مقصود از آن، هدایتى ویژه است.


۳ - هدایت به صراط مستقیم، از نعمتهاى بزرگ خداوند است(صرط الذین انعمت علیهم) اطلاق نعمت و اراده کردن نعمت هدایت، بیانگر این است که گوینده، نعمتهاى دیگر را در مقابل نعمت هدایت، نعمت به حساب نمى آورد، و این، حکایت از والایى نعمت هدایت دارد.


۴ - گروهى از هدایت یافتگان، بر طریق هدایت ثابت قدم نماندند و در زمره غضب شدگان و یا گمراهان قرار گرفتند(صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) برداشت فوق بر این اساس است که غیر المغضوب» صفت احترازى براى الذین انعمت» باشد. بر این مبنا نعمت داده شدگان یعنى، هدایت یافتگان سه گروه مى شوند: ۱- راه یافتگانى که دست از هدایت شسته و از مغضوبین» مى شوند. ۲- هدایت یافتگانى که در بین راه گمراه شده و از ضالین» مى گردند. ۳- هدایت پیشگانى که تا آخر بر صراط مستقیم پایدار مى مانند.


۵ - هدایت یافتگان نیز در خطر قرار گرفتن در زمره غضب شدگان و یا گمراهان هستند(صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین)

۶ - خداشناسان موحد، خواهان هدایت به راه ثابت قدمان بر هدایت هستند(الحمد للّه . إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم)

۷ - صراط مستقیم» راهى است به سوى خدا که هرگز به انحراف و کجى نمى گراید(إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم) از توصیف الذین .» به وسیله غیر المغضوب .» معلوم مى شود که مراد از صراط الذین .» راهى است که هرگز به انحراف و کجى نمى گراید و همین راه به صراط مستقیم نامیده شده است ; زیرا صراط الذین» عطف بیان براى الصراط المستقیم» است.

۸ - الگوهاو نمونه هاى عینى راه یافتگان، داراى نقشى مهم در نیل به صراط مستقیم و سلوک در آن است(إهدنا الصرط المستقیم. صرط الذین انعمت علیهم) از اینکه صراط مستقیم» به راه انسانهاى هدایت یافته تفسیر شده، مى توان به این نکته رسید که انسان در نیل به صراط مستقیم نیازمند الگوها و نمونه هاى عینى راه یافتگان است و باید سالکان این طریق را بیابد و به ایشان اقتدا کند.

۹ - نعمت داده شدگان (هدایت یافتگان)، کسانى هستند که مورد غضب خدا واقع نشده و به گمراهى گرایش نداشته باشند(صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضآلّین) برداشت فوق بر این مبناست که غیر المغضوب» صفت توضیحى یا بدل و عطف بیان براى الذین» باشد.

 

و آخر دعوانا الحمد لله رب العالمین

 


سوره 114. ناس آیه 1-6

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
مَلِکِ النَّاسِ
إِلَهِ النَّاسِ
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ
الَّذِى یُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ
مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ‏‌
ترجمه
(اى پیامبر!) بگو: پناه مى‏‌برم به پروردگار آدمیان.
پادشاه آدمیان.
معبود آدمیان.
از شرّ وسوسه شیطان.
آن که اندیشه بد در دل مردمان افکند.
از جنس جنّ باشد یا انسان

معرفی سوره:

 

سوره ناس، صد و چهاردهمین (آخرین) سوره و از سوره‌های مکی قرآن که در جزء سی‌ام جای گرفته است. سوره ناس جزو چهارقل است. خداوند در این سوره به پیامبر(ص) دستور می‌دهد در مقابل وسوسه‌گرانِ پنهان به خدا پناه ببرد. در برخی از تفاسیر اهل سنت آمده است این سوره هنگامی نازل شد که مردی یهودی، پیامبر(ص) را سِحر کرد و پیامبر به سبب آن بیمار شد. پس از آمدن جبرئیل و نزول سوره فلق و ناس، آیات آن بر پیامبر(ص) خوانده شد و او از بستر بیماری برخاست. برخی از عالمان شیعه به این سخن اشکال کرده‌اند و گفته‌اند سحر و جادو بر پیامبر(ص) اثر نمی‌کند.

سوره ناس و فلق را مُعَوِّذتین گویند؛ چراکه برای تعویذ خوانده می‌شوند. در فضیلتتلاوت سوره ناس، از جمله نقل شده است هر کس دو سوره ناس و فلق را بخواند، مانند آن است که همه کتاب‌های پیامبران الهی را قرائت کرده است. همچنین نقل شده است پیامبر(ص) دو سوره ناس و فلق را محبوب‌ترینِ سوره‌ها نزد خداوند می‌دانست.

  • نامگذاری

این سوره را سوره ناس نامیده‌اند. ناس به معنای مردم» است و از آیه اول گرفته شده است. سوره ناس را مُعَوِّذه» نیز می‌گویند. این نام به سبب آن است که انسان با خواندن این سوره خود را از وسوسه‌های شیطان تعویذ می‌کند و در پناه خدا قرار می‌دهد. همچنین به جهت اینکه انسان در مواقع احساس خطر، این سوره را می‌خواند تا پناه و نجات یابد، این سوره را مُشَقْشَقه نام نهاده‌‌اند. دو سوره‌ ناس و فلق را مشقشقتین و معوذتین گویند.

  • ترتیب و محل نزول

سوره ناس جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، بیست و یکمین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، صد و چهاردهمین سوره استو در جزء سی‌ام قرآن جای دارد.

  • تعداد آیات و دیگر ویژگی‌ها

سوره ناس ۶ آیه، ۲۰ کلمه و ۷۸ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجمی جزو سوره‌های مُفصَّلات (دارای آیات کوتاه) است. سوره ناس جزوچهارقل است؛ چهار سوره‌ای که با کلمه قُل» آغاز می‌شوند.

محتوا

خداوند در سوره ناس به رسول خود دستور می‌دهد از شر وسواس خَنّاس (وسوسه‌گر نهانى) به خدا پناه ببرد.محتوای این سوره شبیهسوره فلق است. هر دو درباره پناه بردن به خدا از شـر و آفت‌ها سخن می‌گویند، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده است؛ ولی در این سوره فقط بر روی شر وسوسه‌گران ناپیدا (وسواس خناس) تکیه شده‌است.

شأن نزول

درباره شأن نزول این سوره، روایتی در منابع اهل سنت نقل شده است که عالمان شیعه آن را نپذیرفته‌انددر کتاب الدر المَنثور» از کتاب‌های تفسیری اهل سنت آمده است مردى یهودى، پیامبر(ص) را سِحر کردجبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و مُعَوِّذتین (سوره فلق و ناس) را آورد و گفت مردى یهودى تو را سحر کرده و سحر او در فلان چاه است. پیامبر(صعلی بن ابی‌طالب را فرستاد تا سِحر را بیاورد؛ سپس دستور داد گره‌هاى آن را باز کند و براى هر گره، یک آیه از مُعَوِّذتین را بخواند. چون گره‌ها باز و این دو سوره تمام شد، پیامبر اسلام(ص) سلامتى خود را باز یافت.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد دلیلی وجود ندارد که پیامبر(ص) از نظر جسمی در برابر سِحر و جادو مقاوم باشد و جادو نتواند در بدن او مریضی ایجاد کند؛ بلکه آیات قرآن بر این دلالت دارند که دل و جان، و عقل و اندیشه پیامبر(ص) از سحر و نفوذشیاطین در امان است.


نکته ها
در قرآن، بیش از 300 مرتبه کلمه قل» آمده که بسیارى از آنها فرمان خداوند به پیامبر است و در پاسخ مخالفان یا موافقان مى‏‌باشد.
کلمه وسواس» هم به معناى موجود وسوسه‏‌گر مى‏‌آید و هم به معناى وسوسه و خطورات و افکار ناروا، ولى در اینجا به معناى وسوسه‏‌گر است.

 گفتنِ کلمه اعوذ» براى نجات از خطرات کافى نیست، بلکه باید در عمل نیز از عوامل خطرساز دورى کرد. وگرنه خانه را در مسیر سیل ساختن و نوشتن اعوذ باللّه من السّیل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. کسى که مى‏‌گوید: اعوذ باللّه»، باید در عمل نیز از سرچشمه‏‌هاى فساد دورى کند.
 اول چیزى که محسوس انسان است، رشد و تکامل و تربیت اوست، ربّ النّاس» بعد ت و تدبیر و حکومت. ملک النّاس» و همین که رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. اله النّاس»
 به کسى باید پناه برد که اسرار و وسوسه‏‌هاى درونى را مى‏‌شناسد. یعلم خائنة الاعین و ما تخفى الصدور»( غافر، 19.) او از خیانت چشم‏‌ها و آنچه سینه‏‌ها پنهان مى‏‌کند آگاه است.
 پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: شیطان بر دل انسان آرمیده است، هرگاه یاد خدا کند پنهان مى‏‌شود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مى‏‌کند. فاذا ذکر العبد اللّه خنّس. و اذا غفل وسوس»( بحارالانوار، ج‏‌67، ص‏‌49.)
 کسانى که دیگران را به تردید و وسوسه مى‏‌اندازند، کار شیطانى مى‏‌کنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مى‏‌گفتند: آیا شما علم دارید که صالح پیامبر است؟ و با این کلام در مردم تردید به وجود مى‏‌آوردند. أتعلمون انّ صالحاً مرسل»( اعراف، 75.)
 در اول قرآن با بسم اللّه» از خدا استمداد کردیم و در آخر قرآن نیز به خدا پناه مى‏‌بریم.
 خنّاس» از خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشینى است. شیطان هم خودش مخفى است و هم کارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمى‏‌شود، ولى با تظاهر و توجیه در لباس زیبا جلوه مى‏‌کند و موفق مى‏‌شود. حضرت على علیه السلام مى‏‌فرماید: شیطان با ظاهرنمایى حق و باطل را بهم در مى‏‌آمیزد و بدین شکل بر طرفداران خود غالب مى‏‌شود. فهنا لک یستولى الشیطان على اولیائه»( نهج البلاغه، خطبه 50.)
 حالا که شیطان، خنّاس است، آنقدر مى‏‌رود و مى‏‌آید تا موفق شود، ما هم باید یاد خدا را زیاد کنیم.
 در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است که هرگاه گرفتار مى‏‌شود دعا مى‏‌کند و پناهندگى مى‏‌خواهد و همین که خطر رفع شد، گویا ما را نمى‏‌شناسد.( یونس، 11.)
 در این سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مى‏‌گیرد و با ایمان و عقل و فکر ما بازى مى‏‌کند، سه بار نام خداوند یاد شده است: ربّ النّاس، ملک النّاس، اله النّاس» اما در سوره فلق که شرور خارج از سینه‏‌هاست، یکبار نام خداوند مطرح است. ربّ الفلق» آرى خطر انحراف فکرى و تأثیر آن در روح به مراتب بیشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فکرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناکترند.
 در روایات آمده است که شیطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر کدام مطلبى گفتند، ولى یکى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مى‏‌کنم و توبه را از یادش مى‏‌برم. ابلیس این طرح فراموشى توبه را پسندید.( تفسیر نورالثقلین.)
 حالا که او ربّ النّاس» است، پس شیوه‏‌هاى تربیتى دیگران را نپذیریم. حالا که او ملک النّاس» است، پس خود را برده دیگران قرار ندهیم و حالا که او اله النّاس» است، پس به غیر او دل نبندیم و این تفکر و اعتقاد بهترین وسیله پناهندگى از وسوسه‏‌هاست.
 آنکه در سینه و قلب و روح مردم وسوسه مى‏‌کند، ممکن است از نژاد جن و شیطان باشد یا از نژاد انسان. آرى تطمیع‏‌ها و وعده‏‌ها، امروز و فردا کردن‏‌ها از جمله راههاى وسوسه است.
 وسوسه شیطان نسبت به حضرت آدم و سایر اولیاى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: فوسوس الیه الشیطان»( طه، 120.)، القى الشیطان فى امنیّته»( حج، 52.) اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. یوسوس فى صدور النّاس» البته نه به شکل سلطه بر دل انسان به گونه‏‌اى که راه گریزى از آن نباشد. زیرا قرآن در آیه‏‌اى دیگر مى‏‌فرماید: ان الّذین اتقوا اذا مسهّم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون»( اعراف، 201.) هنگامى که شیطان‏‌ها به سراغ افراد باتقوا مى‏‌روند تا از طریق تماس، آنان را وسوسه کنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمى‏‌دهند.
 تکرار کلمه ناس» در ربّ النّاس - ملک النّاس - اله النّاس» اشاره به آن است که ربوبیّت، حاکمیّت و الوهیّت خداوند عام است و اختصاص به فرد یا گروه یا نژاد خاصى از بشر ندارد.


 اول ربّ النّاس» آمد، بعد ملک النّاس» و سپس اله النّاس»، شاید به خاطر آن که آنچه به فطرت نزدیکتر و ملموس‏‌تر است، پناهندگى به مربى است: ربّ النّاس»
 چنانکه کودکان به هنگام خطر اول صداى مادر مى‏‌زنند، سپس کسى که قدرت دارد، ملک النّاس» و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حیات. اله النّاس»
 خداوند به نیازهاى انسان و خطراتى که او را تهدید مى‏‌کند آگاه است، ولى شیوه تربیت الهى آن است که انسان نیاز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتیاج را به خود تلقین کند تا روحیه تواضع و تعبّد و تسلیم در او شکوفا شود. قل اعوذ.»
 به گفته پیامبر اکرم‏‌صلى الله علیه وآله خاطرات و وسوسه‏‌هایى که بى‏‌اختیار بر انسان عارض مى‏‌شود، مادامى که از طرف انسان عملى صورت نگیرد، چیزى بر او نیست. وضع عن امّتى ما حدّثت به نفسها ما لم یعمل به او یتکلّم»( بحارالانوار، ج 17، ص‏‌54 .).

پیام ها

 1- پیامبر، امین وحى است و چیزى از خود نمى‏‌گوید. قل»
 2- خطرات به قدرى شدید است که خدا به پیامبرش دستور پناه بردن مى‏‌دهد. قل اعوذ»
 3- بدون استمداد از خدا، امکان مبارزه با شرور نیست. اعوذ بربّ النّاس»
 4- گناهکاران نباید مأیوس شوند، زیرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. ربّ النّاس»
 5 - وقتى پیامبر، به خدا پناه مى‏‌برد، وظیفه ما روشن است. قل اعوذ بربّ النّاس»
 6- انسان باید خود را تحت تربیت خداوند بداند، ربّ النّاس» سلطنت و حکومت او را بپذیرد، ملک النّاس» و او را معبود خود قرار دهد. اله النّاس»
 7- انسان بى‏‌ایمان، به قدرت و جمعیّت و قومیّت و ثروت خود پناه مى‏‌برد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مى‏‌شوند. ربّ النّاس - ملک النّاس - اله النّاس»
 8 - بالاترین خطرها پنهان‏‌ترین آن‏‌هاست که وسوسه درونى باشد. من شرّ الوسواس الخنّاس» والحمدللّه ربّ العالمین»
این پایگاه متعلق به مرکز فرهنگی درس‌‏‌هایی از قرآن می‌‏‌باشد

و اخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

 


بررسی تفسیر سوره قدر


بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فی لیلة القدر (1) و ما ادراک ما لیلة القدر (2) لیلة القدر خیر من الف شهر (3) تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر (4) سلام هی حتی مطلع الفجر (5).


به نام خداوند رحمان و رحیم.ما این قرآن عظیم الشان را(که رحمت واسع و حکمت جامع است) در شب قدر نازل کردیم(1).و تو چه می دانی شب قدر چیست؟(2).شب قدر(در مقام و مرتبه)از هزار ماه بهتر و بالاتر است(3).در این شب فرشتگان و روح(یعنی جبرئیل)به اذن خدا از هر فرمان(و دستور الهی و سرنوشت خلق) نازل می شوند(4).این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه(5).


سوره قدر مکی است و پنج آیه دارد

 

بیان آیات


این سوره نزول قرآن در شب قدر را بیان می کند، و آن شب را تعظیم نموده از هزار ماه بالاتر می داند، چون در آن شب ملائکه و روح نازل می شوند، و این سوره، هم احتمال مکی بودن را دارد، و هم می تواند مدنی باشد، و روایاتی که درباره سبب نزول آن از امامان اهل بیت (علیهم السلام) و از دیگران رسیده خالی از تایید مدنی بودن آن نیست، و آن روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه این سوره بعد از خوابی بود که رسول خدا(ص)دید، و آن خواب این بود که دید بنی امیه بر منبر او بالا می روند، و سخت اندوهناک شد، و خدای تعالی برای تسلیتش این سوره را نازل کرد(و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حکومت بنی امیه است).


"انا انزلناه فی لیلة القدر"

ضمیر در"انزلناه"به قرآن برمی گردد، و ظاهرش این است که: می خواهد بفرماید همه قرآن را در شب قدر نازل کرده، نه بعضی از آیات آن را، مؤیدش هم این است که تعبیر به انزال کرده، که ظاهر در اعتبار یکپارچگی است، نه تنزیل که ظاهر در نازل کردن تدریجی است.


و در معنای آیه مورد بحث آیه زیر است که می فرماید: "و الکتاب المبین انا انزلناه فی لیلة مبارکة" (1) ، که صریحا فرموده همه کتاب را در آن شب نازل کرده، چون ظاهرش این است که نخست سوگند به همه کتاب خورده، بعد فرموده این کتاب را که به حرمتش سوگند خوردیم، در یک شب و یکپارچه نازل کردیم.


پس مدلول آیات این می شود که قرآن کریم دو جور نازل شده، یکی یکپارچه در یک شب معین، و یکی هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت که آیه شریفه"و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا" (2) ، نزول تدریجی آن را بیان می کند، و همچنین آیه زیر که می فرماید: "و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا" (3).


و بنا بر این، دیگر نباید به گفته بعضی (4) اعتنا کرد که گفته اند: معنای آیه"انزلناه" این است که شروع به انزال آن کردیم، و منظور از انزال هم انزال چند آیه از قرآن است، که در آن شب یکباره نازل شد نه همه آن.


و در کلام خدای تعالی آیه ای که بیان کند لیله مذکور چه شبی بوده دیده نمی شود بجز آیه"شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن" (5) که می فرماید: قرآن یکپارچه در ماه رمضان نازل شده، و با انضمام آن به آیه مورد بحث معلوم می شود شب قدر یکی از شبهای ماه رمضان است، و اما اینکه کدامیک از شب های آن است در قرآن چیزی که بر آن دلالت کند نیامده، تنها از اخبار استفاده می شود، که ان شاء الله در بحث روایتی آینده بعضی از آنها از نظر خواننده می گذرد.


در این سوره آن شبی که قرآن نازل شده را شب قدر نامیده، و ظاهرا مراد از قدر تقدیر و اندازه گیری است، پس شب قدر شب اندازه گیری است، خدای تعالی در آن شب حوادث یک سال را یعنی از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر می کند، زندگی، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایی دیگر از این قبیل را مقدر می سازد، آیه سوره دخان هم که در وصف شب قدر است بر این معنا دلالت دارد: "فیها یفرق کل امر حکیم امرا من عندنا انا کنا مرسلین رحمة من ربک" (6) ، چون"فرق"، به معنای جدا سازی و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است، و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه ای که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه گیری مشخص سازند.


و از این استفاده می شود که شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالی که قرآن در آن شبش نازل شد نیست، بلکه با تکرر سنوات، آن شب هم مکرر می شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمری شب قدری هست، که در آن شب امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیری و مقدر می شود.


برای اینکه این فرض امکان دارد که در یکی از شبهای قدر چهارده قرن گذشته قرآن یکپارچه نازل شده باشد، ولی این فرض معنا ندارد که در آن شب حوادث تمامی قرون گذشته و آینده تعیین گردد. علاوه بر این، کلمه"یفرق"به خاطر اینکه فعل مضارع است استمرار را می رساند، در سوره مورد بحث هم که فرموده: "شب قدر از هزار ماه بهتر است"و نیز فرموده: "ملائکه در آن شب نازل می شوند"مؤید این معنا است.


پس وجهی برای تفسیر زیر نیست که بعضی (7) کرده و گفته اند: شب قدر در تمام دهر فقط یک شب بود، و آن شبی بود که قرآن در آن نازل گردید، و دیگر تکرار نمی شود.و همچنین تفسیر دیگری که بعضی (8) کرده و گفته اند: تا رسول خدا(ص) زنده بود شب قدر در هر سال تکرار می شد، و بعد از رحلت آن جناب خدا شب قدر را هم از بین برد.و نیز سخن آن مفسر (9) دیگر که گفته: شب قدر تنها یک شب معین در تمام سال است نه در ماه رمضان.و نیز سخن آن مفسر (10) دیگر که گفته: شب قدر شبی است در تمام سال، ولی در هر سال یک شب نامعلومی است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده در سال های دیگر در ماههای دیگر، مثلا شعبان یا ذی القعده واقع می شود، هیچ یک از این اقوال درست نیست.


بعضی (11) دیگر گفته اند: کلمه"قدر"به معنای منزلت است، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامی بوده که به مقام و منزلت آن شب داشته، و یا عنایتی که به عبادت متعبدین در آن شب داشته.


بعضی (12) دیگر گفته اند: کلمه"قدر"به معنای ضیق و تنگی است، و شب قدر را بدان جهت قدر خوانده اند که زمین با نزول ملائکه تنگ می گردد.و این دو وجه به طوری که ملاحظه می کنید چنگی به دل نمی زند.


پس حاصل آیات مورد بحث به طوری که ملاحظه کردید این شد که شب قدر بعینه یکی از شبهای ماه مبارک رمضان از هر سال است، و در هر سال در آن شب همه امور احکام می شود، البته منظورمان" احکام"از جهت اندازه گیری است، خواهید گفت پس هیچ امری از آن صورت که در شب قدر تقدیر شده باشد در جای خودش با هیچ عاملی دگرگون نمی شود؟ در پاسخ می گوییم: نه، هیچ منافاتی ندارد که در شب قدر مقدر بشود ولی در ظرف تحققش طوری دیگر محقق شود، چون کیفیت موجود شدن مقدر، امری است، و دگرگونی در تقدیر، امری دیگر است، همچنان که هیچ منافاتی ندارد که حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد، ولی مشیت الهی آن را تغییر دهد، همچنان که در قرآن کریم آمده: " یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب" (13).


علاوه بر این، استحکام امور به حسب تحققش مراتبی دارد، بعضی از امور شرایط تحققش موجود است، و بعضی ها ناقص است، و احتمال دارد که در شب قدر بعضی از مراتب احکام تقدیر بشود، و بعضی دیگرش به وقت دیگر موکول گردد، اما آنچه از روایات بر می آید و به زودی روایاتش از نظر خواننده خواهد گذشت با این وجه سازگار نیست.


"و ما ادریک ما لیلة القدر"


این جمله کنایه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اینکه ممکن بود در نوبت دوم ضمیر لیلة القدر را بیاورد، خود آن را تکرار کرد.واضح تر بگویم، با اینکه می توانست بفرماید: "و ما ادریک ما هی، هی خیر من الف شهر"برای بار دوم و بار سوم خود کلمه را آورد و فرمود: "و ما ادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر".


"لیلة القدر خیر من الف شهر"

این جمله به طور اجمال آنچه را که در جمله"و ما ادریک ما لیلة القدر"بدان اشاره شده بود، یعنی عظمت آن شب را بیان می کند، و می فرماید: بدین جهت گفتیم آن شب مقامی ارجمند دارد که از هزار شب بهتر است.

و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طوری که مفسرین تفسیر کرده اند بهتر بودنش از حیث فضیلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همین معنا است، چون همه عنایت قرآن در این است که مردم را به سوی خدا نزدیک، و به وسیله عبادت زنده کند، و زنده داری آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممکن است همین معنا را از آیه سوره دخان نیز استفاده کرد، چون در آنجا شب قدر را پر برکت خوانده، و فرموده: "انا انزلناه فی لیلة مبارکة" (14).البته در این میان معنای دیگری نیز هست، که ان شاء الله در بحث روایتی آینده خواهد آمد.


"تنزل الملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر"


کلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحی است که از عالم امر است و خدای تعالی در باره اش فرموده: "قل الروح من امر ربی"(15) ، و اذن در هر چیز به معنای رخصت دادن در آن است، و یا به عبارت دیگر اعلام این معنا است که مانعی از این کار نیست.


و کلمه"من"در جمله"من کل امر"به گفته بعضی (16) از مفسرین به معنای باء است.


بعضی (17) دیگر گفته اند: به معنای خودش است، یعنی ابتدای غایت، ولی سببیت را هم می رساند، و آیه را چنین معنا می دهد: "ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امری الهی نازل می شوند".

بعضی (18) دیگر گفته اند: باء برای تعلیل به غایت است، و معنایش این است"ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل می شوند، برای خاطر اینکه هر امری را تدبیر کنند".


لیکن حق مطلب این است که: مراد از امر، اگر آن امر الهی باشد که آیه"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فی" (19) تفسیرش کرده، حرف"من"برای ابتدا خواهد بود، و در عین حال سببیت را هم می رساند، و به آیه چنین معنا می دهد: "ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل می شوند، در حالی که نزولشان را ابتدا می کنند و هر امر الهی را صادر می نمایند".


و اگر منظور از امر مذکور هر امر ی و حادثه ای باشد که باید واقع گردد، در این صورت حرف"من" به معنای لام تعلیل خواهد بود، و آیه را چنین معنا می دهد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل می شوند برای خاطر تدبیر امری از امور عالم.


"سلام هی حتی مطلع الفجر"


در مفردات گفته: کلمه"سلام"و"سلامت"به معنای عاری بودن از آفات ظاهری و باطنی است (20).

پس جمله"سلام هی"اشاره است به اینکه عنایت الهی تعلق گرفته است به اینکه رحمتش شامل همه آن بندگانی بشود که به سوی او روی می آورند، و نیز به اینکه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به این معنا که عذابی جدید نفرستد.و لازمه این معنا آن است که طبعا در آن شب کید شیطان ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان که در بعضی از روایات هم به این معنا اشاره رفته است.


ولی بعضی (21) از مفسرین گفته اند: مراد از کلمه"سلام"این است که: در آن شب ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام می دهند.برگشت این معنا هم به همان معنای اول است و این دو آیه یعنی آیه"تنزل الملئکة و الروح"تا آخر سوره در معنای تفسیری است برای آیه قبلی که می فرمود"لیلة القدر خیر من الف شهر".


بحث روایتی

در تفسیر برهان از شیخ طوسی از ابوذر روایت آورده که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم یا رسول الله آیا شب قدر شبی است که در عهد انبیاء بوده و امر بر آنان نازل می شده و چون از دنیا می رفتند نزول امر در آن شب تعطیل می شده است؟فرمود: نه بلکه شب قدر تا قیامت هست (22).


مؤلف: در این معنا روایات زیادی از طرق اهل سنت نیز آمده (23).

و در مجمع البیان است که از حماد بن عثمان از حسان ابن ابی علی نقل شده که گفت: از امام صادق(ع)از شب قدر پرسیدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بیست و یکم و بیست و سوم جستجویش کن (24).

مؤلف: در معنای این روایات روایاتی دیگر نیز هست، و در بعضی از اخبار تردید بین دو شب شده، یکی بیست و یکم و دیگری بیست و سوم، مانند روایتی که عیاشی از عبد الواحد از امام باقر(ع)روایت کرده (25). و از روایاتی دیگر استفاده می شود که شب قدر خصوص بیست و سوم است، و اگر معینش نکرده اند به منظور تعظیم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نکنند (26).


و نیز در تفسیر عیاشی در روایت عبد الله بن ب از زراره از یکی از دو امام باقر و صادق(ع)آمده که فرمود: شب بیست و سوم همان شب جهنی است، و حدیث جهنی این است که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: منزل من از مدینه دور است، دستورم بده در شب معینی داخل مدینه شوم فرمود: شب بیست و سوم داخل شو (27).


مؤلف: حدیث جهنی که نامش عبد الله بن انیس انصاری بود، از طرق اهل سنت نیز روایت شده، و سیوطی آن را در الدر المنثور از مالک و بیهقی نقل کرده (28).

و در کافی به سند خود از زراره روایت کرده که گفت: امام صادق(ع) فرمود: تقدیر در نوزدهم و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است (29).

مؤلف: در این معنا هم روایات دیگری هست (30).


پس معلوم شد آنچه همه روایات مختلفی که از ائمه اهل بیت(ع)وارد شده در آن اتفاق دارند این است که: شب قدر تا روز قیامت باقی است، و همه ساله تکرار می شود، و نیز لیلة القدر شبی از شبهای رمضان، و نیز یکی از سه شب نوزده و بیست و یک و بیست و سه است.


و اما از طرق اهل سنت روایات به طور عجیبی اختلاف دارند که به هیچ وجه نمی شود بین آنها را جمع کرد، ولی معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم است، و در آن شب بوده که قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر که بخواهد آن روایات را ببیند باید به تفسیر الدر المنثور و سایر جوامع حدیث مراجعه کند.

و در الدر المنثور است که خطیب از ابن مسیب روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص)فرمود: در خواب به من نشان دادند که بنی امیه بر منبرم بالا می روند، و این معنا بر من سخت گران آمد و خدای تعالی در این مناسبت سوره"انا انزلناه فی لیلة القدر"را نازل کرد

 (31).

مؤلف: نظیر این روایت را خطیب هم در تاریخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذی و ابن جریر، طبرانی، ابن مردویه و بیهقی هم روایتی در معنای آن از حسن بن علی نقل کرده اند (32).و در این میان روایات بسیاری در این معنا از طرق شیعه از ائمه اهل بیت(ع) نقل شده، و در آنها آمده که خدای تعالی لیلة القدر را که بهتر از هزار ماه سلطنت بنی امیه است به عنوان تسلیت به رسول خدا(ص)عطا فرمود (33).


و در کافی به سند خود از ابن ابی عمیر از عده ای راویان از امام صادق(ع) روایت آورده که گفت: بعضی از اصحاب ما امامیه که به نظرم می آید سعید بن سمان بود از آن جناب پرسید: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اینکه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش یک شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد (34).


و در همان کتاب به سند خود از فضیل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روایت کرده که از امام باقر(ع)از معنای آیه"انا انزلناه فی لیلة مبارکة"سؤال کرد، فرمود بله شب قدر که همه ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجدید می شود شبی است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبی است که خدای تعالی در باره اش فرموده: "فیها یفرق کل امر حکیم".


آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثه ای که باید در طول آن سال واقع گردد تقدیر می شود، چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندی که قرار است متولد شود، و یا اجلی که بنا است فرا رسد، و یا رزقی که قرار است(تنگ و یا وسیع)برسد، پس آنچه در این شب مقدر شود، و قضایش رانده شود قضایی است حتمی، ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آنها محفوظ است(و خدا با حتمی کردن مقدرات، العیاذ بالله به دست خود دست بند نمی زند).


حمران می گوید: پرسیدم منظور خدای تعالی از اینکه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چیست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زکات و انواع خیرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد، و اگر خدای تعالی جزای اعمال خیر مؤمنین را مضاعف نمی کرد، مؤمنین بجایی نمی رسیدند، ولی خدا پاداش حسنات ایشان را مضاعف می کند (35).


مؤلف: منظور امام از اینکه فرمود: "ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آنها محفوظ است"، این است که قدرت خدای تعالی همیشه مطلق است، او هر زمان هر کاری را بخواهد می کند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمی کرده باشد، و خلاصه حتمی کردن یک مقدر قدرت مطلقه او را مقید نمی کند، او می تواند قضای حتمی خود را هم نقض نماید هر چند که هیچ وقت چنین کاری را نمی کند.


و در مجمع است که از ابن عباس از رسول خدا(ص)روایت

شده که فرمود: وقتی شب قدر می شود ملائکه ای که ساکن در سدرة المنتهی هستند و جبرئیل یکی از ایشان است نازل می شوند، در حالی که جبرئیل به اتفاق سایر سکان نامبرده پرچم هایی را به همراه دارند، یک پرچم بالای قبر من، و یکی بر بالای بیت المقدس، و پرچمی در مسجد الحرام و پرچمی بر طور سینا نصب می کنند، و هیچ مؤمن و مؤمنه ای در این نقاط نمی ماند مگر آنکه جبرئیل به او سلام می کند، مگر کسی که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد (36).


و در تفسیر برهان از سعد بن عبد الله روایت کرده که به سند خود از ابی بصیر روایت کرده که گفت: با امام صادق(ع)بودم که سخن از پاره ای خصائص امام در هنگام ولادت به میان آمد، فرمود: وقتی شب قدر می شود امام مستوجب روح بیشتری می گردد.عرضه داشتم فدایت شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟فرمود: روح از جبرئیل بزرگتر است، و جبرئیل از سنخ ملائکه است، و روح از آن سنخ نیست، مگر نمی بینی خدای تعالی فرموده: "تنزل الملئکة و الروح"پس معلوم می شود روح غیر از ملائکه است (37).


مؤلف: روایات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسیار زیاد است، (که ما در اینجا مختصری از آن را آوردیم)، و در بعضی از آن روایات علامتهایی برای شب قدر ذکر شده، از قبیل این که: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع می کند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و لیکن چون این علامتها نه دائمی است و نه اغلب چنین است، لذا از ذکر آن روایات خودداری نمودیم.


پی نوشت ها:


1- سوگند به کتاب مبین، ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

2- ما قرآنی بر تو نازل کردیم که به صورت آیات جدا از هم می باشد، تا آن را تدریجا و با آرامش بر مردم بخوانی.و به طور قطع این قرآن را ما نازل کردیم.سوره اسراء، آیه 106.

3- آنانکه کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکباره بر او نازل نشد، بله یکباره نازل نکردیم، تا قلب تو را ثبات و آرامش بخشیم، و بدین منظور آیه آیه اش کردیم.سوره فرقان، آیه 32.

4- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

5- سوره بقره، آیه 185.

6- در آن شب هر حادثه ای که باید واقع شود خصوصیاتش مشخص و محدود می گردد، این امری ست خلف ناپذیر، امری است از ناحیه ما که این ماییم فرستنده رحمتی از ناحیه پروردگارت.سوره دخان، آیه 6.

7- تفسیر قرطبی، ج 20، ص 135.

8- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

9- تفسیر قرطبی، ج 20، ص 135.

10- روح المعانی، ج 30، ص 190.

11 و 12- مجمع البیان، ج 10، ص 518.

13- خدا هر چه را که از مقدرات بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می کند، و کتاب تغییر ناپذیر نزد او است.سوره رعد، آیه 39.

14- ما آن را در شب مبارکی نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.

15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آیه 85.

تقسیم بندى قرآن به سوره. جزء و حزب چى بوده وایا این کار توسط پیامبر صورت گرفته؟ نام گذارى سوره‌ها چه طور؟

 

تقسیم‌بندی‌ها در طی سنوات تغییر یافته است.

جزء – به معنای تکه‌ی پاره‌ای یا بخشی» از یک چیز می‌باشد که در مورد قرآن مفهوم کلی‌اش بخشی از سور یا آیات می‌باشد.

جزء بدین معنا، در فرمایشات حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه آله و نیز امیرالمؤمنان علیه السلام وجود دارد، چنان که:

پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: جزئی از قرآن را خواندم / ابوبکر، عبدالله بن ابی داود، سجستانی، کتاب المصاحف، چاپ اول، 1405، ص 131»، و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در وصف مؤمنین فرمودند:

أَمَّا اَللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ اَلْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً» (نهج البلاغه، دشتی، خطبه 192)

ترجمه: اینها شب که می شود قامتهای کشیده و آماده به خدمت برای نماز دارند، اجزائی از قرآن را با ترتیل تلاوت می‌کند. (ترتیل یعنی کلمه کلمه و شمرده شمرده و برای هر کلمه تامل کند).

اما تقسیم بندی قرآن کریم به سی جزء که اکنون در اختیارمان قرار دارد، تقسیم‌بندی زمان ایشان یا توسط ایشان نمی‌باشد، بلکه بعدها و در فواصل نزدیک و دور انجام گرفت و در نهایت قرآن را برای راحتی قرائت، ختم، حفظ، بحث و تحقیق و تفسیر و .، به سی جزء مساوی تقسیم کردند و هر جزء را نیز به چهار حزب تقسیم نمودند.

در مورد آغاز این تقسیم‌بندی‌ها، اقوال گوناگونی وجود دارد، به عنوان مثال:

الف - زرکشی به نقل از کتاب های احمد حنبل، ابو داوود و ابن ماجه از قول اوس بن حذیفه چنین نقل می کند که: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از اصحاب پرسیدند: چگونه قرآن را تقسیم (دسته بندی) می کنید؟

پاسخ دادند: ما قرآن را به 3، 5، 7، 11 و 13 حزب (جزء و بخش) تقسیم می کنیم و بخش طولانی آن از سوره ق» تا آخر قرآن است.» (بدرالدین، محمد بن عبدالله، زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، انتشارات دارالجیل، 1408، ج 1، ص 250) البته صحت و محکم بودن این حدیث جای بحث و تأمل دارد و فقط نقل نمودیم.

ب  از امام صادق علیه السلام روایت شده است که ایشان به حسین بن خالد فرمودند: أما عِندیَ مُصحَفاً مجزیً أربَعَةَ عَشرَ جُزءاً» در نزد من قرآنی است که چهارده جزء است. (کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 4، ص 423)

پس بر اساس این روایت معلوم می‌شود تا زمان امام صادق علیه السّلام تقسیم کنونی قرآن (30 جزء و 120 حزب) رایج و شایع نبوده است، اما احتمالاً تقسیم‌بندی‌های دیگری نیز وجود داشته که ایشان فرموده‌اند، نزد من قرآن چهارده جزء است. شاید هم منظور همان قرآن جمع‌آوری شده توسط امیرالمؤمنین علیه السلام باشد. چنان که طبق اقوال دیگری در زمان صحابه، قرآن را به هفت جزء تقسیم کرده بودند. (فیض کاشانی در کتاب المحجة البیضاء، ج 2، ص 223‌)

ج  و البته اقوال دیگری نیز وجود دارد که حاکی از تقسیم‌بندی‌های متفاوت، در زمان صحابه و بعد از آن می‌باشد، تا برسد به این تقسیم بندی که امروزه رایج است.

به عنوان مثال: در تقسیم دیگری که توسط مجاشعی از قول ابی محمد حمانی گزارش شده است، تقسیم قرآن به چهار بخش و جزء می‌باشد. (المصاحف، ص 133)

برخی بر این باورند که قرآن به دستور حجاج بن یوسف ثققی تقسیم‌بندی مجدد شد و توسط علما و قراء، به سی جزء تقسیم شد و برخی دیگر بر این باورند که به دستور مأمون چنین شد.

در نتیجه، تقسیماتی که در قرآن انجام شده (غیر از تقسیم قرآن به سوره و آیات) هیچ یک به دستور شارع مقدس (توقیفی) نبوده است.

تقسیم‌بندی سوره‌ها:

تقسیم‌بندی اصلی سور قرآنی، توسط رسول اعظم صلوات الله علیه و آله انجام می‌گرفت. روال نزول (یا وجه تمایز) سور از یک دیگر این بود که هر سوره‌ای با آیه‌ی بسم الله الرحمن الرّحیم» آغاز می‌شد و سپس آیات مربوطه نازل می‌گردید و با نزول مجدد آیه‌ی بسم الله الرحمن الرّحیم»، سوره دیگری آغاز می‌گردید. اما این دلیل نمی‌شود که دسته‌بندی موجود، دقیقاً همان باشد و یا دست کم این را می‌دانیم که قرآن‌های موجود، به ترتیب نزول دسته‌بندی نشده است.

جمع‌آوری قرآن کریم:

در زمان ایشان چندین کاتب وحی وجود داشت و کاتبین هر از چند گاهی نوشته‌های خود را نزد ایشان قرائت می‌کردند تا تصحیح گردد. علمای تمامی فریقین اذعان دارند که اولین کاتب وحی، شخص امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب علیه السلام بودند، چنان که اقوال مطروحه در کتب معتبر اهل سنت، مانند (الاتقان سیوطی/ج1/ص57 و الطبقات/ج2/ق2/ص101 و الاستیعاب بهامش الاصابة/ج2/ص253 و التسهیل لعلوم التنزیل/ج1/ص4 و الاتقان سیوطی / ج1/ص71و72 (نقل روایت ابن ابی داوود) و  .دال بر این مدعاست.

این مصحف دقیقاً منطبق با قرائت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بود، و از این رو، حتی هیچ اختلاف در قرائت آن نیز به وجود نمی‌آمد.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام، حتی در حاشیه مصحف مذکور، شأن نزول و تأویل آیات را هم درج کرده بودند و خود به این مطلب اشاره فرمودند: وَ لَقَد جِئتّم بِالکتابِ مُشتَمِلاً عَلی التَنزیل وَ التّأویل  و همانا (به تحقیق که» کتابی برای شما آوردم شامل نزول (آیات) و تأویل آنها» (آلاء الرحمان/محمد جواد بلاغی/ج1/ص257) اما گفتند: ما نیازی به این کتابت تو نداریم، حَسبُنَا کِتابَ الله  همین کتابی خدا که نزد ماست، برای ما کافی است». ایشان هم فرمودند: دیگر هرگز آن را نخواهید دید. این همان مصحفی است که نزد امامان علیهم السلام قرار داشت و دارد.

نام گذاری سوره‌ها:

برخی از (اغلب) سوره‌های قرآن کریم، توسط رسول اعظم صلوات الله علیه و آله نامگذاری شده است، چنان که در احادیث معتبر و منقول از ایشان این اسامی به کار گرفته شده است، مثل آن که فرمودند: بر من آیاتى نازل شده است‌که نظیر آنها نازل نشده است و آن معوّذتین است» (طبرسى، تفسیر جوامع الجامع، ج ‏4، ص 563).

عده‌ای از اهل تحقیق نیز بر این نظرند که نام برخی دیگر از سوره‌های قرآن کریم را مردم، بر اساس موضوع و کلمه‌ای که در همان سوره آمده، (البقره، النساء، العنکبوت و .) گذاشته‌اند و البته چون در زمان ایشان و سایر معصومین علیهم السلام به همین شکل بیان شده، به نوعی مؤید آنان می‌باشد.

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها